سناریو کوتاه 🖤✨

با انگشتای بلندش موهای طوسیشو که به تازگی رنگش رو عوض کرد بود کنار زد.
گربش رو از روی زمین بلند کرد و کنار خودش گذاشت.
دستاش سمت خزای نرمش برد و شروع کرد نوازش کردنش.
هم‌زمان آهنگی زیر لب زمزمه کرد که باعث شد خاطره ای شیرین ولی همزمان تلخ به ذهنش اومد.
لبخندی زد و بعد صدای میو کوچیکی توی خونه پخش شد
کیتن توهم به همون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی؟
دیدگاه ها (۱)

سناریو کوتاه 🖤✨

چشمانم در سیاهی چشمانت غرق شده است می‌خواهم انقدر لمست کنم ت...

سناریو کوتاه 🖤✨

سناریو کوتاه 🖤✨

.THE NAME...میان دو نگاهPART...🕚SEASON... 2⃣🖤💋... بعد از گذر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط