سناریو کوتاه 🖤✨
با پایانت خداحافظی کن پارک جیمین!
نگاه وحشت زده ای به پدرش کرد و زانو زد.
پدر ...ق.سم میخورم...کار من نبود
پدرش با لبخند چندشش بهش نگاه کرد
+به من که میرسی یه پاپی کوچولو میشی نه؟
یقشو گرفت و بلندش کرد
+پارک جیمین درسته پدرتم ولی دلیل نمیشه برای اشتباهی که کردی بهت رحم کنم!
جیمین که در معرض خفه شدن بود و کاری ازش بر نمیومد قطره اشکی از چشماش چکید و به سمت گونش راهشو باز کرد.
پدرش اونو روی زمین پرت کرد .
تفنگ به سمت سرش نشونه گرفت .
برای اخرین لحظه چشماش بست و با خیال اینکه از این زندگی حداقل راحت میشه گذاشت تیر شلیک بشه و چشماش سیاهی فرا بگیره:)
امیدوارم دوسش داشته باشید 🙃🖤
نگاه وحشت زده ای به پدرش کرد و زانو زد.
پدر ...ق.سم میخورم...کار من نبود
پدرش با لبخند چندشش بهش نگاه کرد
+به من که میرسی یه پاپی کوچولو میشی نه؟
یقشو گرفت و بلندش کرد
+پارک جیمین درسته پدرتم ولی دلیل نمیشه برای اشتباهی که کردی بهت رحم کنم!
جیمین که در معرض خفه شدن بود و کاری ازش بر نمیومد قطره اشکی از چشماش چکید و به سمت گونش راهشو باز کرد.
پدرش اونو روی زمین پرت کرد .
تفنگ به سمت سرش نشونه گرفت .
برای اخرین لحظه چشماش بست و با خیال اینکه از این زندگی حداقل راحت میشه گذاشت تیر شلیک بشه و چشماش سیاهی فرا بگیره:)
امیدوارم دوسش داشته باشید 🙃🖤
۱۷.۴k
۱۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.