میدونستم این همه دوس داشتن
میدونستم این همه دوس داشتن
آخرش کار دستم میده..
دارم دوس داشتنتو بیرون میکنم؛
به زور میخوام بالا بیارمش،
اما با سرفه های خونی
روبرو میشم..!
مثل اینکه دوس داشتنت
اگه بخواد از وجودم بره بیرون
یه تیکه هایی از بدنم رو جدا میکنه
بدجوری زخمیم میکنه!
یه تیکه هایی مثلِ قلب
یا شایدم ریه..
آخه بهت گفته بودم که نفسمی
تپش قلبمی، خون تو رگامی!
نگفته بودم؟!
آخرش کار دستم میده..
دارم دوس داشتنتو بیرون میکنم؛
به زور میخوام بالا بیارمش،
اما با سرفه های خونی
روبرو میشم..!
مثل اینکه دوس داشتنت
اگه بخواد از وجودم بره بیرون
یه تیکه هایی از بدنم رو جدا میکنه
بدجوری زخمیم میکنه!
یه تیکه هایی مثلِ قلب
یا شایدم ریه..
آخه بهت گفته بودم که نفسمی
تپش قلبمی، خون تو رگامی!
نگفته بودم؟!
۱.۶k
۲۱ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.