خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

خواستند از تو بگویند شبی، شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
دیدگاه ها (۱)

به من حق بدهدوست داشتنت تنها راز زندگی ام باشدمن همیشه هر چه...

من عاشق هنر بودم دیروز به جبر پدرومادرم مهندس شدم امروز به ج...

درکم کن!تنها به اندازه یک نگاه...همین.#احمد_شاملو..

من بهار می شوم"تو" با لبهاتبر تنم شکوفه بزن.

منم نباید مثل تو خیلی جدی می‌گرفتم...تلافیش بمونه واسه اون ش...

نخند جانم، نخند...♡آدم دست و پای دلشمیان چال گونه ات میشکند ...

بسیجیان علی دم به دم شهید شدندکه هم کنایه شنیدند و هم شهید ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط