برادر ناتنی ا/ت در حال رفتن
برادر ناتنی ا/ت در حال رفتن
_عزیزم حالت خوبه ؟؟
+اره مرسی
_ولش کن بیا فردا بریم بیرون الان بریم خونه
+باشه
رفتن داخل خونه
+نباید انقدر میزدیش تو همینجوریش بدنت پر از زخم و کبودی هست و همین الان هم حالت خوب نیست (با ی حالت ناراحتی)
_نه چیزی نیست تو حالت خوبه آخه کنار لبت زخم شده
+اره من خوبم ولی جونگ کوک تو اگر بخوای اینجوری مراقبم باشی من احساس شرمندگی میکنم و نمیتونم بهت اجازه بدم که اینکارو بکنی پس دیگه اینجوری نکن باشه
_باشه ولی اون اومد زد تو گوشت من نمیتونستم هیچ کاری نکنم فقط نگاه کنم که
+باشه
آهان راستی ی چیزی باید بهت بگم
_چی؟
+میخوای واسه فردا همه دوستاتو دعوت کنی اینجا آخه من عاشق مهمونیم ولی چون دوستی ندارم نمیتونم خودم مهمونی بگیرم پس اگر تو و دوستات مشکلی ندارین میگم فردا بیان اینجا باشه؟؟
_من مشکلی ندارم با بچه ها هم حرف میزنم ولی خودتو خیلی اذیت نکن
+باشه پس بهم بگو نظرشون چیه؟؟
چهار ساعت بعد
_ا/ت بچه ها گفتن مشکلی ندارن
+باشه اگر تو هم کاری نداری بیا بریم بیرون وسایل فردا رو بخریم
_اکی
+من میرم حاضر شم
_باشه منم میرم
نیم ساعت بعد
+من حاضرم
_باشه منم الان میام
از زبان جونگ کوک
(ا/ت خیلی خوشگل و کیوت بود نمیدونم چرا ولی وقتی گفت مادر و پدرش و از دست داده و یک نفر بهش تجاوز کرده دلم خیلی براش سوخت اون خیلی سخت کوش بود و مهربون نمیدونم چرا ولی ی حس خاصی بهش داشتم اون روز خرید کردیم و اومدیم خونه تا شب بیرون بودیم بعدش ا/ت رفت تو ی مغازه مشروب فروشی و چندتا آبجو و چند تا چیز دیگه گرفت و اومد که گفتم _مشروب برا چی میخری؟؟
+آخه گفتم شاید بخورید نگران نباش شما نخورید خودم میخورم
_هان تو میخوای این همه مشروب بخوری واسه چی
+شوخی کردم بابا
_خیلی شوخی بی مزه ای بود
(😂😂😂+
فردا
از زبان ا/ت
داشتم کارا رو میکردم که دیدم ی چیزی بقل دستمه یهویی ترسیدم آخه من تنها زندگی میکنم و هنوز به جونگ کوک عادت نکردم
+ای وای ترسیدم ی اهمی اوهومی بکن بعدش بیا
دیدم گیج و منگ خوابه و موهاش بهم ریختس یهو خندم گرفت و گفت _به چی میخندی؟نکنه به من میخندی هان ؟مگه چیشده
گفتم+نه هیچی نشده فقط قیافت خیلی خنده داره که ی لبخند زد و گفتم+برو دست و صورتت و بشور و بیا ی چیزی بخور
_باشه
+راستی دوستات نگفتن کی میان ؟؟
_چرا گفتن ساعت ۴ نیم ۵ میان
+چی خوب چرا دیشب نگفتی
_چرا مگه چی شده میخوای بگم دیرتر بیان؟؟
+نه فقط زود برو دست و صورتت رو بشور و بیا ی چیز بخور و کمکم کن
_باشه
بعد ۵ دقیقه دیدم داره خونه رو تمیز میکنه که یکم بلند گفتم +چیکار میکنی؟؟ بیچاره یکم ترسید
و گفت_هیچی دارم خونه رو تمیز میکنم
+میبینم ولی تو که هیچی نخوردی
_اشکال نداره خیلی گشنم نیست
+باشه ولی ی چیز بخور
حقیقتش از جونگ کوک خوشم میومد با اینکه کلا ۳ روزه دیدمش ولی خیلی مهربون و خوشگله بااینکه کار میکرده و مامانش مرده و باباش هم حمایتش نمیکرده ولی هم دانشگاه رفته و ورزش میکرده و به خودش میرسیده از نظر خودم باید یکی دوماه دیکه بهش بگم که دوسش دارم)
+جونگ کوک
_بله ؟
+میشه کمکم کنی این مبل رو جابه جا کنم؟
_اره ی دیقه وایسا
+مرسی
_هر وقت گفتم هلش بده
+باشه
_یک دو سه هلش بده
+باشه
_اههههه وایسا
+چی شد ؟؟پهلوت درد گرفت؟
_اره فقط ی دیقه تیر کشید
+مراقب خودت باش
_عزیزم حالت خوبه ؟؟
+اره مرسی
_ولش کن بیا فردا بریم بیرون الان بریم خونه
+باشه
رفتن داخل خونه
+نباید انقدر میزدیش تو همینجوریش بدنت پر از زخم و کبودی هست و همین الان هم حالت خوب نیست (با ی حالت ناراحتی)
_نه چیزی نیست تو حالت خوبه آخه کنار لبت زخم شده
+اره من خوبم ولی جونگ کوک تو اگر بخوای اینجوری مراقبم باشی من احساس شرمندگی میکنم و نمیتونم بهت اجازه بدم که اینکارو بکنی پس دیگه اینجوری نکن باشه
_باشه ولی اون اومد زد تو گوشت من نمیتونستم هیچ کاری نکنم فقط نگاه کنم که
+باشه
آهان راستی ی چیزی باید بهت بگم
_چی؟
+میخوای واسه فردا همه دوستاتو دعوت کنی اینجا آخه من عاشق مهمونیم ولی چون دوستی ندارم نمیتونم خودم مهمونی بگیرم پس اگر تو و دوستات مشکلی ندارین میگم فردا بیان اینجا باشه؟؟
_من مشکلی ندارم با بچه ها هم حرف میزنم ولی خودتو خیلی اذیت نکن
+باشه پس بهم بگو نظرشون چیه؟؟
چهار ساعت بعد
_ا/ت بچه ها گفتن مشکلی ندارن
+باشه اگر تو هم کاری نداری بیا بریم بیرون وسایل فردا رو بخریم
_اکی
+من میرم حاضر شم
_باشه منم میرم
نیم ساعت بعد
+من حاضرم
_باشه منم الان میام
از زبان جونگ کوک
(ا/ت خیلی خوشگل و کیوت بود نمیدونم چرا ولی وقتی گفت مادر و پدرش و از دست داده و یک نفر بهش تجاوز کرده دلم خیلی براش سوخت اون خیلی سخت کوش بود و مهربون نمیدونم چرا ولی ی حس خاصی بهش داشتم اون روز خرید کردیم و اومدیم خونه تا شب بیرون بودیم بعدش ا/ت رفت تو ی مغازه مشروب فروشی و چندتا آبجو و چند تا چیز دیگه گرفت و اومد که گفتم _مشروب برا چی میخری؟؟
+آخه گفتم شاید بخورید نگران نباش شما نخورید خودم میخورم
_هان تو میخوای این همه مشروب بخوری واسه چی
+شوخی کردم بابا
_خیلی شوخی بی مزه ای بود
(😂😂😂+
فردا
از زبان ا/ت
داشتم کارا رو میکردم که دیدم ی چیزی بقل دستمه یهویی ترسیدم آخه من تنها زندگی میکنم و هنوز به جونگ کوک عادت نکردم
+ای وای ترسیدم ی اهمی اوهومی بکن بعدش بیا
دیدم گیج و منگ خوابه و موهاش بهم ریختس یهو خندم گرفت و گفت _به چی میخندی؟نکنه به من میخندی هان ؟مگه چیشده
گفتم+نه هیچی نشده فقط قیافت خیلی خنده داره که ی لبخند زد و گفتم+برو دست و صورتت و بشور و بیا ی چیزی بخور
_باشه
+راستی دوستات نگفتن کی میان ؟؟
_چرا گفتن ساعت ۴ نیم ۵ میان
+چی خوب چرا دیشب نگفتی
_چرا مگه چی شده میخوای بگم دیرتر بیان؟؟
+نه فقط زود برو دست و صورتت رو بشور و بیا ی چیز بخور و کمکم کن
_باشه
بعد ۵ دقیقه دیدم داره خونه رو تمیز میکنه که یکم بلند گفتم +چیکار میکنی؟؟ بیچاره یکم ترسید
و گفت_هیچی دارم خونه رو تمیز میکنم
+میبینم ولی تو که هیچی نخوردی
_اشکال نداره خیلی گشنم نیست
+باشه ولی ی چیز بخور
حقیقتش از جونگ کوک خوشم میومد با اینکه کلا ۳ روزه دیدمش ولی خیلی مهربون و خوشگله بااینکه کار میکرده و مامانش مرده و باباش هم حمایتش نمیکرده ولی هم دانشگاه رفته و ورزش میکرده و به خودش میرسیده از نظر خودم باید یکی دوماه دیکه بهش بگم که دوسش دارم)
+جونگ کوک
_بله ؟
+میشه کمکم کنی این مبل رو جابه جا کنم؟
_اره ی دیقه وایسا
+مرسی
_هر وقت گفتم هلش بده
+باشه
_یک دو سه هلش بده
+باشه
_اههههه وایسا
+چی شد ؟؟پهلوت درد گرفت؟
_اره فقط ی دیقه تیر کشید
+مراقب خودت باش
۶۰.۷k
۱۴ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.