شیر هرگز سر نمیکوبد به دیوار حصار

.
شیر هرگز سر نمی‌کوبد به دیوار حصار
من همان دیوانه ی دیروزم اما بردبار

می توانستم فراموشت کنم اما نشد
زندگی یعنی همین، جبری، به نام اختیار

مثل تو آیینه ای، من را نشان من نداد
بعد تو من ماندم و دیوارهای بی شمار

خوب یا بد، با جنون آنی ام سر می کنم
لحظه ای در قید و بندم، لحظه ای بی بند و بار

من سر ناسازگاری دارم و چشمان تو
جذبه ای دارد که سر را می کشاند پای دار!

فرق دارد معنی تنهایـی و تنها شدن
کوه بی فاتح کجا و دشت های بی سوار

جای پایت را اگر چه برفها پوشانده اند
جای زخمت ماند، شد آتشفشانی بی قرار



#پوریا_شیرانی
دیدگاه ها (۱۱)

منمکه از دوست داشتنت دست بر نمی دارمنمرده ام اماپاهای رفتنم ...

ﺑﯿﻦ ﺻﺪﻫﺎ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﯼ ﯾﮏ ﺗﺒﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺧﻼﯾﻖ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ...

آنقدر از تو مینویسم شعرهایم قد بگیردحتی اگر بی تو سرانجامی ع...

اگر خالیست جای تو در ایوان های بعد از تو ولی بوی تو را دارند...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط