جنونعشقت

جـنون‌عـشـقَت❤️‍🔥:)
#𝐏𝐚𝐫𝐭 9

دنیا

الان تقریبا ساعت هفت بود و داشتیم توی پاساژ می‌گشتیم آیناز با امیرحسین جلو بودن منم وسط
این دوتا غول بودم . خدایی دوتاشون عجب هیکلی داشتن  . ولی من از فیس طوفان بیشتر خوشم میومد
این طوفان انگار اومده بود مراسم خطم عمش یجورایی به آدم نگاه می‌کرد ولی روهام حداقل یکم  میگفت آدم می‌خندید .  تو همین فکرا بودم ک دیدم اسم دانیال اومد رو گوشیم
اوهههههه ۱۰ تماس ناموفق اون  یک بار که زنگ میزد دیر جواب میدادم جرم میداد
حالا ده بارررر
سریع به بهونه دستشویی ازشون جدا شدم که زنگ بزنم به دانیال
دنیا ' الو ؟😱😱
دانیال ' کدوم گوری چرا گوشیتو جواب نمیدی؟؟
دنیا ' اوممم خب گوشیم رو سایلنت بود .
دانیال' کجاییی؟
دنیا ' گفتم که با دوستام اومدم بیرون
دانیال ' سریع لوکیشن بفرس بیام دنبالت
واییی اگه بیاد و پسرا رو ببینه
دنیا ' نمیخواد با اسنپ میام
دانیال ' دنیا به اندازه کافی از دستت عصبانیم دیگ بدترش نکن
خب باشه الان میفرستم ....