دو تا ستاره توی دو چشمات تو پشت پلک هات اسیره

دو تا ستاره توی دو چشمات، تو پشت پلک هات اسیره
یه مرد پشت میله ی زندان ، میخواد ستاره ها رو بگیره

مردی که عاشقت شد و پژمرد، مردی که غصه خورد، منم من!
مردی که عاشقت شده اما اونقدر غصه خورده که سیره

موهاتو ریز بافته بودی، دنیای من به موت گره خورد
حالا دوساله هوش و حواسم ، در لابه لای موی تو گیره

مردی که زندگیش تویی،تو، میخواد فقط کنار تو باشه
حتی اگه نخوای و بمیره، از زندگیت کنار نمیره

من توی دستهات اسیرم، باید که دست هاتو بگیرم
من رو رها نکن به خودم تا، تو حبس دستهات بمیره

دستاتو بازکن، منو دریاب، من رو بگیر و سفت بغل کن
روزی میاد که دیگه نباشم، روزی که من نباشم ودیره

روزی که من نباشم و باشی، یک عمر بعد، توی خیابون
چشمات میفته باز به مردی.. مردی که عاشقت شده پیره..


از کتاب بیراهه ی
#مسعود_سلطانلو
دیدگاه ها (۳)

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﭙﺮﺳﻢ ... ﺗﺎ ﻟﺒﺶ ﻏﻨﭽﻪ کند ﮔﻔﺘﻤﺶ ﻓﺎﻟﻮﺩﻩﯼ ﺷﯿﺮﺍﺯ،...

روز عیدی دیدمت ، از قبل دلبرتر شدیطرح قربان تا غدیر دل ربایی...

چنان #عید_غدیرش دلربا افتاده در عالمکه یک هفته جلوتر میروم ا...

خدای خوبم ::امروز دلم میخواد برای همه بنده هایت دعاکنم ،،دعا...

گفتم دلم میخواد یه دختر داشته‌باشم با تو. از توی تراس گفت چی...

میان دو نگاه

#بد_بوی #پارت_۴۱#الینا وقتی می‌رسیم به ساحل حسابی سر کیفم حس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط