..
..
خواستم بگویم "جات خالیه" دیدم جایش خالی تر از "جات خالیه" ست.
دیدم جایش بیشتر ازوقت هایی که با موسیقی گوش دادن و کنسرت خواننده ی محبوبش را دیدن، نمی گذرد خالی ست. دیدم جایش بیشتر از وقت هایی که خیلی مریض بود و از کنارش تکان نمی خوردم ولی باز هم مسخره بازی درمی آورد که یعنی خوبم نگران نباش، خالی است. دیدم که جای خالی اش پر نمی شود و این را هیچ جمله ای، هیچ کلمه ای، هیچ صدایی نمی تواند بیان کند.
دیدم نمی توانم او را، خیابان های تهران را یا حتا کافه ی دوتایی مان را بگذارم توی یک قوطی ِ فلزی و رویشان را پنبه بریزم که در نروند. دیدم بالاخره روزی همه چیز برایش، برایم فقط یک خاطره می شود.
از "علیرضا هدایت"
خواستم بگویم "جات خالیه" دیدم جایش خالی تر از "جات خالیه" ست.
دیدم جایش بیشتر ازوقت هایی که با موسیقی گوش دادن و کنسرت خواننده ی محبوبش را دیدن، نمی گذرد خالی ست. دیدم جایش بیشتر از وقت هایی که خیلی مریض بود و از کنارش تکان نمی خوردم ولی باز هم مسخره بازی درمی آورد که یعنی خوبم نگران نباش، خالی است. دیدم که جای خالی اش پر نمی شود و این را هیچ جمله ای، هیچ کلمه ای، هیچ صدایی نمی تواند بیان کند.
دیدم نمی توانم او را، خیابان های تهران را یا حتا کافه ی دوتایی مان را بگذارم توی یک قوطی ِ فلزی و رویشان را پنبه بریزم که در نروند. دیدم بالاخره روزی همه چیز برایش، برایم فقط یک خاطره می شود.
از "علیرضا هدایت"
۷۸۴
۰۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.