سناریو 🚶♂️🇰🇷
سناریو 🚶♂️🇰🇷
وقتی خانوادت از ایران میان کره دیدنتون🚶♂️🇰🇷
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
بابات : حضرت حافظ در کتابشون گلستان یه شعر زیبایی دارن : به نام خداوند جان و خرد ...
نامجون : ببخشید پدر جان جسارت میکنم و وسط حرفتون میپرم ...
بابات : نه بگو پسرم
نامجون : اول اینکه گلستان کتاب سعدیه و دوم اینکه این شعر برای شاهنامه فردوسیه که نه حافظ سرودن این شعرو نه در کتاب گلستان اومده ... من که کره ایم این رو میدونم اونوقت شما ...
ا.ت : به نظرم سکوت خیلی چیز قشنگیه نامجون جان🙂
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
خانوادت شب رسیدن و خونتون خوابیدن اما صبح که بیدار شدی دیدی جین داره با مامانت و خالت سبزی پاک میکنه غیبت میکنه ...
جین : آره آره مادر جان ... عمه ؟ بله خیلی داره فتنه میندازه ... اصن از همون اول معلوم بود جاریتون حسوده!
خالت : وای جین چقدر تو فهمیده ای
مادرت : توهم فهمیدی من چی میکشم🙂
ا.ت :😐💔*پوکر
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
یونگی از خواب بیدار میشه و میره دوش میگیره و مسواک میزنه که یهو داداش / خواهر کوچیکترت بهش میگه : یونگی چرا برس گوشه بابارو تو دهنت میکنیو حولشو میپوشی؟
در همون لحظه یونگی با ۶ سکته پشت سر هم رکورد دار گینس شد😐
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
هوپی تو دلش : باز این یوز پلنگا حمله کردن اموال منو غارت کنن =-=
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
جیمین: چرا من از این قوم زن گرفتم😐💔
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
تهیونگ ؟ ایشون که رفته تو دستشویی درم نمیاد ...
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
جونگکوک : عه وا سلام یهو یادم اومد فردا کنسرت داریم پی دی نیم مرد جیمین پاش قطع شد تهیونگ فلج شد جین تصادف کرد نامجون رفت زیر تریلی یونگی سکته کرد هوپی هم .... یه چیزی شد دیگه ... خدافظ •-• (خدا نکنه #-#)
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
وقتی خانوادت از ایران میان کره دیدنتون🚶♂️🇰🇷
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
بابات : حضرت حافظ در کتابشون گلستان یه شعر زیبایی دارن : به نام خداوند جان و خرد ...
نامجون : ببخشید پدر جان جسارت میکنم و وسط حرفتون میپرم ...
بابات : نه بگو پسرم
نامجون : اول اینکه گلستان کتاب سعدیه و دوم اینکه این شعر برای شاهنامه فردوسیه که نه حافظ سرودن این شعرو نه در کتاب گلستان اومده ... من که کره ایم این رو میدونم اونوقت شما ...
ا.ت : به نظرم سکوت خیلی چیز قشنگیه نامجون جان🙂
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
خانوادت شب رسیدن و خونتون خوابیدن اما صبح که بیدار شدی دیدی جین داره با مامانت و خالت سبزی پاک میکنه غیبت میکنه ...
جین : آره آره مادر جان ... عمه ؟ بله خیلی داره فتنه میندازه ... اصن از همون اول معلوم بود جاریتون حسوده!
خالت : وای جین چقدر تو فهمیده ای
مادرت : توهم فهمیدی من چی میکشم🙂
ا.ت :😐💔*پوکر
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
یونگی از خواب بیدار میشه و میره دوش میگیره و مسواک میزنه که یهو داداش / خواهر کوچیکترت بهش میگه : یونگی چرا برس گوشه بابارو تو دهنت میکنیو حولشو میپوشی؟
در همون لحظه یونگی با ۶ سکته پشت سر هم رکورد دار گینس شد😐
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
هوپی تو دلش : باز این یوز پلنگا حمله کردن اموال منو غارت کنن =-=
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
جیمین: چرا من از این قوم زن گرفتم😐💔
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
تهیونگ ؟ ایشون که رفته تو دستشویی درم نمیاد ...
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
جونگکوک : عه وا سلام یهو یادم اومد فردا کنسرت داریم پی دی نیم مرد جیمین پاش قطع شد تهیونگ فلج شد جین تصادف کرد نامجون رفت زیر تریلی یونگی سکته کرد هوپی هم .... یه چیزی شد دیگه ... خدافظ •-• (خدا نکنه #-#)
❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️🇰🇷❤️
۶.۸k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.