این روزها بیشتر از قبل کنارش هستم. روزهای سختی برای هر دو
این روزها بیشتر از قبل کنارش هستم. روزهای سختی برای هر دوی ماست. سکوت ممتد و بغض دار او... سردرگمی و آشفتگی مزمن من...
من خسته و تشنه خواب، او اما انگار دلیلی برای خواب هم ندارد. (آدمهایی هستند که دلیلی برای بیداری ندارد و میخوابند؛ اما امان از وقتی برای خواب هم دلیلی نیابی). پریشب از ترس و دلنگرانی اولین مسافرت با اتومبیل تازه خریده خوابش نبرد. دیشب را نمیدانم چرا... در اوج خستگی به زور خواباندمش. اما شب به نیمه نرسیده چشمهایم را که باز کردم دیدم نشسته گوشه تخت و زل زده به من. من هم نشستم. تصمیم گرفتم کمی با بهانه هایش راه بیایم. او که حرف نمیزند. حداقل بفهمم مشکل کجاست. یا حداقل همراهش باشم. ترومن شو را مدتها بود گرفته بودم. پلی کردم. آمد کنارم دراز کشید. چشمهای من از خواب میسوخت و او محو فیلم شده بود. صبح بدون هیچ دلیل خاصی تصمیم گرفتم روز را با دلش راه بیایم. هرچه خواست انجام داد. بعد فارست گامپ را با هم دیدیم.
من هنوز هم نمیدانم مشکل کجاست... نمیفهمم چرا از من فرار میکند؟! چرا از خودش فاصله گرفته؟!
نمیدانم باید دقیقا چه کنم تا او راضی شود به برگشتنش...
روزهای سختی را میگذرانیم... من و او...
من خسته و تشنه خواب، او اما انگار دلیلی برای خواب هم ندارد. (آدمهایی هستند که دلیلی برای بیداری ندارد و میخوابند؛ اما امان از وقتی برای خواب هم دلیلی نیابی). پریشب از ترس و دلنگرانی اولین مسافرت با اتومبیل تازه خریده خوابش نبرد. دیشب را نمیدانم چرا... در اوج خستگی به زور خواباندمش. اما شب به نیمه نرسیده چشمهایم را که باز کردم دیدم نشسته گوشه تخت و زل زده به من. من هم نشستم. تصمیم گرفتم کمی با بهانه هایش راه بیایم. او که حرف نمیزند. حداقل بفهمم مشکل کجاست. یا حداقل همراهش باشم. ترومن شو را مدتها بود گرفته بودم. پلی کردم. آمد کنارم دراز کشید. چشمهای من از خواب میسوخت و او محو فیلم شده بود. صبح بدون هیچ دلیل خاصی تصمیم گرفتم روز را با دلش راه بیایم. هرچه خواست انجام داد. بعد فارست گامپ را با هم دیدیم.
من هنوز هم نمیدانم مشکل کجاست... نمیفهمم چرا از من فرار میکند؟! چرا از خودش فاصله گرفته؟!
نمیدانم باید دقیقا چه کنم تا او راضی شود به برگشتنش...
روزهای سختی را میگذرانیم... من و او...
۲۴.۹k
۰۹ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.