حسرت
حسرت
Part:14
چرخوندن و افتاد به هایون و کوک
هایون:ج یا ح؟!
کوک:حقیقت
هایون:خب خوشگلترین دختر این جمع کیه؟!
سنا:'درحال اینکه فکر میکنه کوک به این میگه'
کوک:معلومه دا یون'لبخند'
دا یون:یااا جونگکوکااا'خجالت'
دوباره چرخوندن که به مین سو و میا افتاد
مین سو:ج یا ح؟!
میا:جرعت
مین سو:منو ببوس'پوزخند'
دا یون:هوی اینجا بار نیستا برو با همون هرزه هات اینکارو بکن
میا:هی دا یون آروم باش من هیچوقت اینکارو نمیکنم خودت میدونی
دا یون:بخوای بکنی من نمیزارم
مین سو:پس خودت منو ببوس'خنده'
کوک:چی گفتی؟!'زبونشو تو لپش فرو میکنه و میچرخونه'
مین سو:آقای غیرتی چطوری؟!'خنده'
"کوک خواست بهش مشت بزنه که جونگ سو جلوشو گرفت"
جونگ سو:کوک بسه
دا یون:کوک بس کن لطفا
مین سو:سنا بلندشو بریم
سنا:اوکی
"سنا و مین سو رفتن"
"هایون و میا و دا یون باهم نشسته بودن البته دا یون وسطشون نشسته بود"
"جونگ سو و کوک هم باهم نشسته بودن"
دا یون:کوک تو نمیخوای بس کنی؟!
از موقعی که رفتن عصبی
کوک:من عصبی نیستم
دا یون:معلومه فک میکنی من نمیدونم وقتی زبونتو تو لپت میچرخونی یعنی عصبی؟!
هایون:بسه دیگه ببینم شما همو دوست دارین؟!
همه:الان وقتش نیست
هایون:اه اوکی
میا:منم دیگه برم خونه
دا یون:مراقب باش
میا:اوکییی بای بایی
"رفت"
دا یون:خب خب شما دوتا چرا باهم قهرین؟!
جونگ سو:پیام هایون رو اورد نشون دا یون داد
دا یون:جررر تهدیدش کردییی
جونگ سو:میدونه از لباس باز بدم میاد ولی باز اوفففف
هایون:توعم جواب منو نداده بودی پدصگ
جونگ سو:عه من سرکار بودم میدونی؟!
هایون:سرکار؟!'تعجب'
کوک:جونگ سو! توی گشاد بودی سرکار!!!
جونگ سو:آره چون میخواستم پول ممع کنم که با هایون اهههه
هایون:واقعا'ذوق زده'
دا یون:اوخییی بیا برین خونه هاتون بدوعینننن
جونگ سو و هایون:بای بای
"رفتن"
کوک:خب ما هم اینارو جمع کنیم و بریم بخوابیم
دا یون:یس
"1ماه بعد"
"ویو دا یون"
کوک بود سرکار خب من این یک ماه متوجه شده بودم که عاشقش شدم!
قرار بود امشب سوپرایزش کنم.
پس خواستم جونگ سو بعد سرکار کوک رو تا ساعت 6:30بیرون داشته باشه.
ساعت4:40دقیقه بود.
میزو با شمع و گل چیده بودم
کل خونه رو پر گل و شمع کردم
که یهو صدای زنگ در اومد!
(اسلاید۲ لباس دا یون)
Part:14
چرخوندن و افتاد به هایون و کوک
هایون:ج یا ح؟!
کوک:حقیقت
هایون:خب خوشگلترین دختر این جمع کیه؟!
سنا:'درحال اینکه فکر میکنه کوک به این میگه'
کوک:معلومه دا یون'لبخند'
دا یون:یااا جونگکوکااا'خجالت'
دوباره چرخوندن که به مین سو و میا افتاد
مین سو:ج یا ح؟!
میا:جرعت
مین سو:منو ببوس'پوزخند'
دا یون:هوی اینجا بار نیستا برو با همون هرزه هات اینکارو بکن
میا:هی دا یون آروم باش من هیچوقت اینکارو نمیکنم خودت میدونی
دا یون:بخوای بکنی من نمیزارم
مین سو:پس خودت منو ببوس'خنده'
کوک:چی گفتی؟!'زبونشو تو لپش فرو میکنه و میچرخونه'
مین سو:آقای غیرتی چطوری؟!'خنده'
"کوک خواست بهش مشت بزنه که جونگ سو جلوشو گرفت"
جونگ سو:کوک بسه
دا یون:کوک بس کن لطفا
مین سو:سنا بلندشو بریم
سنا:اوکی
"سنا و مین سو رفتن"
"هایون و میا و دا یون باهم نشسته بودن البته دا یون وسطشون نشسته بود"
"جونگ سو و کوک هم باهم نشسته بودن"
دا یون:کوک تو نمیخوای بس کنی؟!
از موقعی که رفتن عصبی
کوک:من عصبی نیستم
دا یون:معلومه فک میکنی من نمیدونم وقتی زبونتو تو لپت میچرخونی یعنی عصبی؟!
هایون:بسه دیگه ببینم شما همو دوست دارین؟!
همه:الان وقتش نیست
هایون:اه اوکی
میا:منم دیگه برم خونه
دا یون:مراقب باش
میا:اوکییی بای بایی
"رفت"
دا یون:خب خب شما دوتا چرا باهم قهرین؟!
جونگ سو:پیام هایون رو اورد نشون دا یون داد
دا یون:جررر تهدیدش کردییی
جونگ سو:میدونه از لباس باز بدم میاد ولی باز اوفففف
هایون:توعم جواب منو نداده بودی پدصگ
جونگ سو:عه من سرکار بودم میدونی؟!
هایون:سرکار؟!'تعجب'
کوک:جونگ سو! توی گشاد بودی سرکار!!!
جونگ سو:آره چون میخواستم پول ممع کنم که با هایون اهههه
هایون:واقعا'ذوق زده'
دا یون:اوخییی بیا برین خونه هاتون بدوعینننن
جونگ سو و هایون:بای بای
"رفتن"
کوک:خب ما هم اینارو جمع کنیم و بریم بخوابیم
دا یون:یس
"1ماه بعد"
"ویو دا یون"
کوک بود سرکار خب من این یک ماه متوجه شده بودم که عاشقش شدم!
قرار بود امشب سوپرایزش کنم.
پس خواستم جونگ سو بعد سرکار کوک رو تا ساعت 6:30بیرون داشته باشه.
ساعت4:40دقیقه بود.
میزو با شمع و گل چیده بودم
کل خونه رو پر گل و شمع کردم
که یهو صدای زنگ در اومد!
(اسلاید۲ لباس دا یون)
۶.۱k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.