حسرت
حسرت
Part:13
دا یون:خب من میخوام برم لباس بخرم
کوک:اوکی باهم میریم پس
دا یون:اوکی
"خرید"
کوک:عوفف یدونه انتخاب کن دیگه کل بازارای شهرو گشتیم
دا یون:پیدا کردم!
کوک:خدایا شکرت
دا یون:حرف نباشه هیس
کوک:-_-
"موقع اومدن مهمونا"
°لباس دا یون رو میزارم°
دا یون:سلام جونگ سو
هایون کجاست؟!
جونگ سو:من نمیدونم'کلافه رفت'
دا یون:وا این چش بود؟!
کوک:فک کنم باهم دعوا کردن هعی
دا یون:احتمالا
*دینگ دینگ*
"صدای زنگ در👆🏻"
دا یون:من باز میکنم
کوک:اوکی
"ویو دا یون"
در رو باز کردم که هایون و سنا و میا با یه پسره که اسمش مین سو بود اومده بودن
دا یون:سلام!
هایون:چطورییییی قشنگممم؟!!
دا یون:خوبم تو چطوری؟!
هایون:ناراحتی؟!
دا یون:نه فقط دوست ندارم پیش بعضیا باشم'رو به سنا'
سنا:کوکی جونمم چطورییی؟!'عشوه'
میا:هایون فک کنم لازم نیست حرص دا یون در بیارم چون سنا خانم داره کار خودشو میکنه'پیش گوش هایون یواش میگه و میخنده'
هایون:فکر کنم'لبخند'
دا یون:چی فکر کنم؟!
هایون:ه.یچی
میا:چطوری دا یون؟!'لبخند'
دا یون:خوبم تو خوبی؟!
"میا و هایون رو مبل دو نفره سه نفره نشستن"
"سنا هم خودشو کنار کوک چسبوند"
"مین سو و جونگ سو هم باهم نشستن"
"دا یون هم داره تو آشپزخونه قهوه درست میکنه"
دا یون:بفرمایین'لبخند'
کوک:ممنونم'لبخند'
سنا:کوک میتونی بهم یاد بدی چطوری ورزش کنم؟!
"راستی کوک ورزش هم میکنه؛همون بوکس اینا"
کوک:"تا رفت حرف بزنه دا یون گفت"
دا یون:اوه عزیزم ولی کوک نمیتونه یاد بده!
سنا:اونوقت براچی؟!'حرصی'
دا یون:چون نباید ورزش کنه!
دکتر بهش گفت نباید به خودش فشار بیاره! واسه همین مراحل ورزشو یادش رفت'لبخند'
کوک:آره دا یون راست میگه'داره از خنده میمیره'
هایون:واو فکر کنم شروع شدد'تو گوش میا گفت"
میا:وای دقیقاا'تو گوشش گفت'
دا یون:یااا'داد'براچی پیش گوش هم پچ پچ میکنین پدصگااااا
هایون و میا:هیچی نیست'لبخند ضایع'
جونگ سو:آره هیچی نیست'کلافه'
هایون:جونگ سو بسه
مین سو:دا یون میخواستم ازت بپرسم تاحالا رل زدی؟!یا داشتی؟!
کوک:نه نداشت و نخواهد داشت'غیرتی شده'
دا یون:اوهوم کوک راست میگه
هایون:خب بیاین جرعت حقیقت
میا:موافقم
دا یون:منم پایه امممم
کوک:یسسس منم هستم
سنا:منم میام
مین سو:منم میام
جونگ سو:منم بازی؟!
همه:آرهههه
جونگ سو:اوکی'خنده'
Part:13
دا یون:خب من میخوام برم لباس بخرم
کوک:اوکی باهم میریم پس
دا یون:اوکی
"خرید"
کوک:عوفف یدونه انتخاب کن دیگه کل بازارای شهرو گشتیم
دا یون:پیدا کردم!
کوک:خدایا شکرت
دا یون:حرف نباشه هیس
کوک:-_-
"موقع اومدن مهمونا"
°لباس دا یون رو میزارم°
دا یون:سلام جونگ سو
هایون کجاست؟!
جونگ سو:من نمیدونم'کلافه رفت'
دا یون:وا این چش بود؟!
کوک:فک کنم باهم دعوا کردن هعی
دا یون:احتمالا
*دینگ دینگ*
"صدای زنگ در👆🏻"
دا یون:من باز میکنم
کوک:اوکی
"ویو دا یون"
در رو باز کردم که هایون و سنا و میا با یه پسره که اسمش مین سو بود اومده بودن
دا یون:سلام!
هایون:چطورییییی قشنگممم؟!!
دا یون:خوبم تو چطوری؟!
هایون:ناراحتی؟!
دا یون:نه فقط دوست ندارم پیش بعضیا باشم'رو به سنا'
سنا:کوکی جونمم چطورییی؟!'عشوه'
میا:هایون فک کنم لازم نیست حرص دا یون در بیارم چون سنا خانم داره کار خودشو میکنه'پیش گوش هایون یواش میگه و میخنده'
هایون:فکر کنم'لبخند'
دا یون:چی فکر کنم؟!
هایون:ه.یچی
میا:چطوری دا یون؟!'لبخند'
دا یون:خوبم تو خوبی؟!
"میا و هایون رو مبل دو نفره سه نفره نشستن"
"سنا هم خودشو کنار کوک چسبوند"
"مین سو و جونگ سو هم باهم نشستن"
"دا یون هم داره تو آشپزخونه قهوه درست میکنه"
دا یون:بفرمایین'لبخند'
کوک:ممنونم'لبخند'
سنا:کوک میتونی بهم یاد بدی چطوری ورزش کنم؟!
"راستی کوک ورزش هم میکنه؛همون بوکس اینا"
کوک:"تا رفت حرف بزنه دا یون گفت"
دا یون:اوه عزیزم ولی کوک نمیتونه یاد بده!
سنا:اونوقت براچی؟!'حرصی'
دا یون:چون نباید ورزش کنه!
دکتر بهش گفت نباید به خودش فشار بیاره! واسه همین مراحل ورزشو یادش رفت'لبخند'
کوک:آره دا یون راست میگه'داره از خنده میمیره'
هایون:واو فکر کنم شروع شدد'تو گوش میا گفت"
میا:وای دقیقاا'تو گوشش گفت'
دا یون:یااا'داد'براچی پیش گوش هم پچ پچ میکنین پدصگااااا
هایون و میا:هیچی نیست'لبخند ضایع'
جونگ سو:آره هیچی نیست'کلافه'
هایون:جونگ سو بسه
مین سو:دا یون میخواستم ازت بپرسم تاحالا رل زدی؟!یا داشتی؟!
کوک:نه نداشت و نخواهد داشت'غیرتی شده'
دا یون:اوهوم کوک راست میگه
هایون:خب بیاین جرعت حقیقت
میا:موافقم
دا یون:منم پایه امممم
کوک:یسسس منم هستم
سنا:منم میام
مین سو:منم میام
جونگ سو:منم بازی؟!
همه:آرهههه
جونگ سو:اوکی'خنده'
۶.۷k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.