پستهای ویژه

🌿 پست‌های ویژه 🌿
🌿 در ژرفای درد، نوری پنهان است 🌿✨
فصل دوم — بخش ۴۰
قصه‌ی مادر و مزار پسر

🌿 آی قصه قصه قصه… 🌿
نون و پنیر و پسته
یک زن قد خمیده،
سر سفره نشسته، چشم به قبر پسر، دلی پر از بغض و خاطره:

دخترش می‌گه:
«یه ساعتی دستت رو روی سرم گذاشتی… بهم گفتی، بیداری یا خوابیدی؟»
و مادر با همین لمس ساده، همه‌ی خستگی دنیا و همه‌ی مهرش را در دل او ریخت.

این همان لحظه‌ای‌ست که می‌فهمی: عشق مادرانه، حتی در سکوت، پل عبور به سوی خداست.
دست‌های لرزان مادر، اشک‌های پیرمرد و سنگ قبر شکست‌خورده،
یادآور ایثاری‌ست که هیچ زمان فراموش نمی‌شود.

✨ و یاد قرآن می‌آوریم که می‌فرماید:

> «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا»
«به والدین نیکو کنید.» (اسراء/۲۳)



نهج‌البلاغه هم می‌گوید:

> «والدین بهترین پل‌ها به سوی بهشت‌اند.»



🌿 هر نگاه مهربان، هر لمس عاشقانه، هر بغض و هر درد،
قطره‌ای از نور خداست که در دل ما جاری می‌شود…
و این همان درس زندگی‌ست:
که وفاداری، ایمان و عشق، حتی در غم و فقدان، مسیر انسان را روشن می‌کند.

✍ به قلم بهرام محمدی
@Dispellingignorance

#دفع_جهل #قصه_مادر_و_مزار_پسر #نور_در_دل_درد #ایثار #عشق_مادرانه #قرآن #نهج_البلاغه #فصل_دوم #بخش_۴۰
دیدگاه ها (۰)

🌿 پست‌های ویژه 🌿🌿 در ژرفای درد، نوری پنهان است 🌿✨فصل دوم — ب...

🌿 پست‌های ویژه 🌿🌿 در ژرفای درد، نوری پنهان است 🌿✨فصل دوم — ب...

🌿 پست‌های ویژه 🌿🌿 در ژرفای درد، نوری پنهان است 🌿✨فصل دوم — ب...

🌿 پست‌های ویژه 🌿🌿 در ژرفای درد، نوری پنهان است 🌿✨فصل دوم — ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط