name: عشق یا نفرت/Love or hate
name: عشق یا نفرت/Love or hate
part: 4
اینکه اون پسر رومخسسسسس
گاوم زایید
(ویو جیمین)
قرار شده بود بریم خونه دوست چندساله بابام ک بعد سال ها هم و دوباره پیدا کردن
(پرش زمانی حال ویو جیمین)
رسیدیم جلو در خونشون و زنگ زدیم در و باز کردن باباهاموم هم و بغل کردن بعد ک از بغل هم اومدن بیرون چشمم خورد ب دختر اقای کیم
اینکه... ا/ته؟!.....
ایول هع تهیونگ خان من از همین الان برندم....
(ویو ا/ت)
یعدش ک بغلشون تموم شد اومدن توی خونه
بهشون سلام کردم و تا نوبت رسید ب اون پسر مغرور
+سلام
_سلام خانم ا/ت
بابا ی جیمین گفت
&جیمین شماها همو میشناسید؟
قبل از اینکه چیزی بگم اون پسرع ک اسمش جیمین بو مث ک گفت
_اره پدر همکلاسیم
&چقدر خوب.. جیمین خب چرا باهم نمیرین برگردین؟
+نه. نه نیازی....
=اره ا/ت چرا باهم نمیرین اینطوریم من خیالم راهت تره
واتتتتتتت این جیمینه خود دردسرهههه
+نه پدر نیازی نیست مزاحم اقای جیمین بشیم
_من مشکلی ندارم
منم ک دیگ بهونه ای نداشتم ناچار گفتم
+باشه..
«پرش زمانی موقع شام»
مامانامون خیلی گرم گرفته بودن باباهامونم ک کلا داشتن یاد قدیماشون میکردن
من و جیمینم روی مبل دونفره نشسته بودیم
اومد چیزی بهم بگه که مامانم گفت
؛ اجوما لطفا غذا رو بیار..
هوف مامان دمت گرم خدا میدونه میخواست بهم چی بگه.
رفتیم سر میز شام
شاممون و در کمال ارامش خوردیم بعد شام
دوباره رفتیم رو مبل نشستم ک بابام گفت
=ا/ت میخوای با جیمین بریم اتاقتون باهم pc بازی کنید؟
(اتاق ا/ت تلوزیون و pc 4)
وایییی باباااا از دست تو
+هوم. نمیدونم اقای جیمین شما...
_من اوکیم
امروز همه میخوان من و سکته بدنننن
رفتیم بالا تو اتاقم
+چ بازی میکنی؟
اومدم برگردم ک یدفعه.......
حیح 😂
شرطا
14 لایک
9 کامنت
🐈🧋🧇
part: 4
اینکه اون پسر رومخسسسسس
گاوم زایید
(ویو جیمین)
قرار شده بود بریم خونه دوست چندساله بابام ک بعد سال ها هم و دوباره پیدا کردن
(پرش زمانی حال ویو جیمین)
رسیدیم جلو در خونشون و زنگ زدیم در و باز کردن باباهاموم هم و بغل کردن بعد ک از بغل هم اومدن بیرون چشمم خورد ب دختر اقای کیم
اینکه... ا/ته؟!.....
ایول هع تهیونگ خان من از همین الان برندم....
(ویو ا/ت)
یعدش ک بغلشون تموم شد اومدن توی خونه
بهشون سلام کردم و تا نوبت رسید ب اون پسر مغرور
+سلام
_سلام خانم ا/ت
بابا ی جیمین گفت
&جیمین شماها همو میشناسید؟
قبل از اینکه چیزی بگم اون پسرع ک اسمش جیمین بو مث ک گفت
_اره پدر همکلاسیم
&چقدر خوب.. جیمین خب چرا باهم نمیرین برگردین؟
+نه. نه نیازی....
=اره ا/ت چرا باهم نمیرین اینطوریم من خیالم راهت تره
واتتتتتتت این جیمینه خود دردسرهههه
+نه پدر نیازی نیست مزاحم اقای جیمین بشیم
_من مشکلی ندارم
منم ک دیگ بهونه ای نداشتم ناچار گفتم
+باشه..
«پرش زمانی موقع شام»
مامانامون خیلی گرم گرفته بودن باباهامونم ک کلا داشتن یاد قدیماشون میکردن
من و جیمینم روی مبل دونفره نشسته بودیم
اومد چیزی بهم بگه که مامانم گفت
؛ اجوما لطفا غذا رو بیار..
هوف مامان دمت گرم خدا میدونه میخواست بهم چی بگه.
رفتیم سر میز شام
شاممون و در کمال ارامش خوردیم بعد شام
دوباره رفتیم رو مبل نشستم ک بابام گفت
=ا/ت میخوای با جیمین بریم اتاقتون باهم pc بازی کنید؟
(اتاق ا/ت تلوزیون و pc 4)
وایییی باباااا از دست تو
+هوم. نمیدونم اقای جیمین شما...
_من اوکیم
امروز همه میخوان من و سکته بدنننن
رفتیم بالا تو اتاقم
+چ بازی میکنی؟
اومدم برگردم ک یدفعه.......
حیح 😂
شرطا
14 لایک
9 کامنت
🐈🧋🧇
۷.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.