مرا جانم صدایم کن

مرا "جانم" صدایم کن
صدایم کن مرا باعشق
از این بن بست تنهایی و غم
با واژه ای زیبا و پر احساس
رهایم کن.....رهایم کن
صدایم کن مرا
من زاده ی احساس و عشق و آتشم
اینجا هوا سرد است
یخبندان بی مهری ست
فقط با یک صدای گرم
با یک واژه ی ساده ولی ازعمق جان
جانم رها می کن از این زندان بی عشقی
مرا "جانم" صدایم کن
صدایم کن مرا جانم
که تا جان در بدن دارم
برای عشق تو
احساس تو
مست و غزل خوانم
مرا "جانم " صدایم کن
که من با عشق پاسخ میدهم:
جانم....
دیدگاه ها (۲)

⚖ ️دختر دستش را بریده بود اندازه ای که نیاز به بخیه زدن داشت...

بگذارید آدم ها....هرچقد دلشان میخواهند... بچگی کنند....آنقدر...

ﮔﺮﯾـــــــــﻪ...ﻓﺮﯾــــــــــــــــــــــــﺎﺩ...بغض.....ﺍﯾﻨﻬ...

فکر کردن سخته برای همینه که مردم بیشتر قضاوت میکنند

.میشود یک شب تو ساقی باشی و من مست تو؟محو چشمان تو باشم ، عا...

شورِ شیرین لبت مانندِ دریایِ شراب...ساغر جان مرا لبریز کرد ا...

شعر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط