تو
#تو
#روند_بی_پایان_زندگی_زوری_من
—------------------------------------------------------------------------—
دارم تمام زندگیم را زور میزنم.
زور میزنم که به تو برسم.
زور میزنم که حرف بزنم.
زور میزنم که بخندم.
زور میزنم که زنده بمانم.
زندگی یک جور روند بیپایان شده از مجموعهای از دردها.
حرفهایم را از زبان خودشان به یکدیگر میزنند که بگویند خیلی میفهمند، در صورتی که حتی برای همین حرفها هم زور میزنم.
شاید زندگی برای من کفشی بزرگ بوده که نباید میپوشیدم.
و شاید زندگی برای من طناب داری بوده که باید بیشتر مراقبش میبودند تا در صحنهی باشکوه دست و پا زدنم پاره نشود.
نمیدانم چیست این زندگی، اما عجیب بوی دستان تو را میدهد.
نمیدانم چگونه میشود تو را دید، اما عجیب با تو زندگی میکنم.
حتی برای همین چند جمله هم زور میزنم.
انگار نه انگار که ساعتهاست این قلم در دستم جان باخته.
انگار نه انگار که ساعتهاست این عقربهها در ذهنم جان باختهاند.
انگار نه انگار که ساعتهاست این جسم پوسیده در زندگیم جان باخته.
زور میزنم، اما به کجا روم چنین شتابان؟
پایان این جاده متروک، سقوط است.
پایان این جاده متروک، عشق تو نهفته است.
زور میزنم که زنده بمانم.
انگار نه انگار که هیچوقت زنده نبودهام.
زندگی نکردهام شاید هیچوقت.
قبل از تو زندگی همیشه زور زدن برای نرسیدن بود.
با تو زندگی همیشه زور زدن برای زنده بودن بود.
بعد از تو زندگی همیشه زور زدن برای مردن بود.
زندگیام را سراسر زور میزدم.
آنچنان که رها شدم در درهای به نام تو، در پایان جادهای به نام عشق.
این ماشین کهنه دیگر نمیرسد به سر قرارها.
در اولین پیچ تند جاده رها میکند مرا.
باید دل کند از این زندگی زوری و پر کشید و اوج گرفت.
اما همین اوج گرفتن هم زور میخواهد.
در نبودن تو همین بس است که من هر روز را سقوط میکنم.
در نبودن تو همین بس است که من هر روز را زور میزنم برای رسیدن به لحظهی باشکوه مرگ.
تو هم که بیایی، دیگر سالهاست که دیر شده.
بگذار تا دیگران در پیات بیایند و زندگی کنند.
برای رسیدن به این زندگی زوری، هزار سال است که دیر شده.
رها کن خودت را، بگذار تا رها شود این دردها در تمام وجودم.
زور میزنم که شاید دوباره روزی باشد که تو باشی، من باشم، و در این میان صدایی بپیچد سرشار از محبت و دوستی.
اما همیشه اشتباه کردهام.
زندگی زوری نمیشود.
زور زدن برای تو همیشه اشتباه بوده است.
تو همیشه همینجا بودهای.
یکجایی توی همین سرزمین خشک و بیاحساس قلب من.
بوی تو همیشه همهجا به مشام میرسد.
بوی خوش گلهای وحشی و بوی عطر هراسانگیز قدمهای تو بر خاک.
زندگی اگر زور نمیخواهد، باز هم به تو نیاز دارد برای زندگی شدن.
بدون تو تمام دیوارها فرو میریزند.
بدون تو تکتک این گلبرگها میسوزند.
تویی تمام آن جوهرهی اصیل زندگی.
تویی تمام سکون دشتها.
تویی تمام آرامش این برههای نحیف.
نگذار تا دوباره زندگی مرا به زور به دنبال خودش بکشد.
یا مرا با خود ببر، یا مرا اینجا بُکُش.
زندگی که با دستان تو به اتمام رسد، هزار بار بهتر از زندگیایست که به زور پایان داده شود.
—------------------------------------------------------------------------—
#l_s #mml #mamal #mmlamricaii #mamalamricaii #mml_amricaii
@l_s.orgi
#روند_بی_پایان_زندگی_زوری_من
—------------------------------------------------------------------------—
دارم تمام زندگیم را زور میزنم.
زور میزنم که به تو برسم.
زور میزنم که حرف بزنم.
زور میزنم که بخندم.
زور میزنم که زنده بمانم.
زندگی یک جور روند بیپایان شده از مجموعهای از دردها.
حرفهایم را از زبان خودشان به یکدیگر میزنند که بگویند خیلی میفهمند، در صورتی که حتی برای همین حرفها هم زور میزنم.
شاید زندگی برای من کفشی بزرگ بوده که نباید میپوشیدم.
و شاید زندگی برای من طناب داری بوده که باید بیشتر مراقبش میبودند تا در صحنهی باشکوه دست و پا زدنم پاره نشود.
نمیدانم چیست این زندگی، اما عجیب بوی دستان تو را میدهد.
نمیدانم چگونه میشود تو را دید، اما عجیب با تو زندگی میکنم.
حتی برای همین چند جمله هم زور میزنم.
انگار نه انگار که ساعتهاست این قلم در دستم جان باخته.
انگار نه انگار که ساعتهاست این عقربهها در ذهنم جان باختهاند.
انگار نه انگار که ساعتهاست این جسم پوسیده در زندگیم جان باخته.
زور میزنم، اما به کجا روم چنین شتابان؟
پایان این جاده متروک، سقوط است.
پایان این جاده متروک، عشق تو نهفته است.
زور میزنم که زنده بمانم.
انگار نه انگار که هیچوقت زنده نبودهام.
زندگی نکردهام شاید هیچوقت.
قبل از تو زندگی همیشه زور زدن برای نرسیدن بود.
با تو زندگی همیشه زور زدن برای زنده بودن بود.
بعد از تو زندگی همیشه زور زدن برای مردن بود.
زندگیام را سراسر زور میزدم.
آنچنان که رها شدم در درهای به نام تو، در پایان جادهای به نام عشق.
این ماشین کهنه دیگر نمیرسد به سر قرارها.
در اولین پیچ تند جاده رها میکند مرا.
باید دل کند از این زندگی زوری و پر کشید و اوج گرفت.
اما همین اوج گرفتن هم زور میخواهد.
در نبودن تو همین بس است که من هر روز را سقوط میکنم.
در نبودن تو همین بس است که من هر روز را زور میزنم برای رسیدن به لحظهی باشکوه مرگ.
تو هم که بیایی، دیگر سالهاست که دیر شده.
بگذار تا دیگران در پیات بیایند و زندگی کنند.
برای رسیدن به این زندگی زوری، هزار سال است که دیر شده.
رها کن خودت را، بگذار تا رها شود این دردها در تمام وجودم.
زور میزنم که شاید دوباره روزی باشد که تو باشی، من باشم، و در این میان صدایی بپیچد سرشار از محبت و دوستی.
اما همیشه اشتباه کردهام.
زندگی زوری نمیشود.
زور زدن برای تو همیشه اشتباه بوده است.
تو همیشه همینجا بودهای.
یکجایی توی همین سرزمین خشک و بیاحساس قلب من.
بوی تو همیشه همهجا به مشام میرسد.
بوی خوش گلهای وحشی و بوی عطر هراسانگیز قدمهای تو بر خاک.
زندگی اگر زور نمیخواهد، باز هم به تو نیاز دارد برای زندگی شدن.
بدون تو تمام دیوارها فرو میریزند.
بدون تو تکتک این گلبرگها میسوزند.
تویی تمام آن جوهرهی اصیل زندگی.
تویی تمام سکون دشتها.
تویی تمام آرامش این برههای نحیف.
نگذار تا دوباره زندگی مرا به زور به دنبال خودش بکشد.
یا مرا با خود ببر، یا مرا اینجا بُکُش.
زندگی که با دستان تو به اتمام رسد، هزار بار بهتر از زندگیایست که به زور پایان داده شود.
—------------------------------------------------------------------------—
#l_s #mml #mamal #mmlamricaii #mamalamricaii #mml_amricaii
@l_s.orgi
۳.۱k
۱۲ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.