ایشهدل به کوی عشق گذاری نمیکنی

اِیشَهِدِلّ به کوی عشق گذاری نمی‌کنی؟
اسباب جمع داری و کاری نمی‌کنی !

جانّ چُ گانُّ حکم در کفُّ و نَفیرِ حقّ به گوی تَش نمی‌زنی!
بازّ ظَفَر سَفیر دستُ و سِیفْتَرآزُ ... شكارُشِکاری نمی‌زني !!!
این خون که موج می‌زند اندر جگرم دوري تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌کنی؟

مُشکین از آن نشد دم خُلقت که چون صبا!!!

بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌کنی؟
ترسم کزین چمن نبرم آستینه گلّ!

کز گلشنم تحمّل خاری نمی‌کنی؟

در آستین جان تو صد نافه مدرّج! ☆☆☆
وان را فدای طرّه یاری نمی‌کنی؟

چکّه ساغرِلطیف آهُ و دلکَشان تراب و می افکنی تو جان به خاک و ... روح
وَندیشه از بلای خماری نمی‌کنی!

حافظ برو که بندگی پادشاه وقت

گر جمله می‌کنند تو باری نمی‌کنی
دیدگاه ها (۴)

نم آبه نیمو نیم او از نيم بند آباره

یاهو ای برنّجین آهو !به واقع بین دامُصَیّاد نگاهت به کدامست ...

فراخ اینّــ دِلِ ماست به دُورِ رويت ز چمنّــ فـراغ دارد... ک...

نیمدوش به رَنج، سودای رُخی گفتم ز تن بيرون کنمبه رِنجِ مآکام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط