تا اینکه با صدای باز شدن در هردو برگشتن سمت درجونگ کوک ا
تا اینکه با صدای باز شدن در هردو برگشتن سمت در،جونگ کوک اومده بود تا شیفت را از خواهرش یول تحویل بگیره تا خواهر کوچک بره و به درس هایش برسه،تهیونگ با دیدن جونگ کوک بلند شد.تهیونگ"سلام!پارسال دوست امسال اشنا،نمیبینمت مستر جئون"جونگ کوک با دیدن دوست صمیمی لش دوق کرد و به سمت تهیونگ رفت و اون را محکم در اغوش گرفت.جونگ کوک"دلم برات شده بود داداش،انقدر دانشگاه و بار وقتم را گرفته فرصت نمیکنم بهت سر بزنم".در همین حال ات با چشمان درشت و متعجب به اون دوتا خیره شده بود تا اینکه یول اومد سمت ا.ت و گفت"خانم جوان،من یول هستم،نگران این دو پسر نباشین دوست های هم هستن،ما میخواهیم کافه را برای شب به بار تغیر بدیم اگه بخواهین میتونین از این ساعت به بعد به عنوان بار در اینجا بمونین اما خواستم بهتون خبر بدم خیلی شلوغ میشود" ا.ت که از بار و این طور مکان ها خوشش نمیاومد سریع گفت"اوه،باشه من میتونم برم"
- ۱.۶k
- ۱۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط