سریع قهوه اش را که الان سرد شده بود خوردچرخید تا مداد اش
سریع قهوه اش را که الان سرد شده بود خورد،چرخید تا مداد اش را داخل کیف قهوه ای کوچک اش بگذارد اما دامنش به دفتر نقاشی خورد و دفتر سر خورد افتاد جلوی تهیونگ و جونگ کوک که در حال در اغوش گرفتن هم بودن،یول دفتر را دید و جونگ کوک هم متوجه دفتر شد،ا.ت خیلی قشنگ عکس تهیونگ را توی دفتر کشیده بود،جونگ کوک با دیدن دفتر سریع با پا دفتر را جلو یول انداخت تا تهیونگ نبینه(جونگ کوک اومد مثلا ابرو داری کنه)یول سریع دفتر را برداشت و به دست ا.ت داد،یول"خانم جوان،دفترتون"ا.ت با خجالت دفتر را گرفت و داخل کیف گذاشت،یول با شیطنت خندید و کنار گوش ا.ت خم شد و گفت"ازش خوشت میاد؟"ا.ت که بیشتر سرخ شده بود گفت"من نقاشم،اشمم ا.ت هست،اکثر از افرادی که در خیابون میبینم و به نطرم زیبا هستن را نقاشی میکنم"یول با ذوق گفت"میشه منم نقاشی کنی؟"ا.ت لبخند کوچکی زد که چال گونه زیبایی پیدار شد و گفت"بله حتما،فردا دوباره به کافه میام،لباس قشنگ بپوش و اماده شو تا نقاشی ات کنم"یول ذوق کرد و سر تکون داد و رفت سمت رختن کوچک کافه تا لباس عوض کند و برود،همینطور که ا.ت و یول حرف میزدن جونگ کوک و تهیونگ هم حرف میزنن،تهیونگ"امشب بعد از بار بریم برج؟"جونگ کوک با شیطنت نگاه کرد و گفت"دوباره میخواهی بری بالای برج شهر را ببینی؟"تهیونگ سریع جواب داد"اره،مثل همیشه،برج ایفل بهترین وسیله برای دیدن شهره"جونگ کوک"باشه"،جونگ کوک نیم نگاهی به ا.ت انداخت و وقتی فهمید دفتر نقاشی دست ا.ت هست نفس عمیقی کشید و سریع برگشت سمت تهیونگ،میخواست تهیونگ را رد کنه بره تا از ا.ت بپرسه ماجرای اون نقاشی چیه پس به تهیونگ گفت"داداش من باید وسایل بار را اماده کنم شب ساعت 12 جلوی برج ایفل میبینمت"تهیونگ لبخند زد و گفت"باشه،فعلا خداحافظ"تهیونگ سریع دفترچه مشکی و روزنامه را برداشت و از کافه خارج شد اما قبل رفتن یک لحطه رو به ا.ت چرخید که داشت به یول لبخند میزد،چال گونه ا.ت حواس تهیونگ را پرت کرد و چند لحطه بهش خیره شد اما به خودش اومد و سریع از کافه خارج شد
- ۱.۶k
- ۱۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط