نمیدانم قبولم کرده مرد قصه اش باشم

نمیدانم قبولم کرده مَردِ قصه اش باشم؟
از او میپرسم و هر بار ابرو میرود بالا
دیدگاه ها (۱)

به نماز و نیاز رفتم پیشکه وضو داشتم ز خون جگروحشی_بافقی

از بچگی عاشقِ پنجره‌ها بودم...عاشقِ پنجره‌های رنگی‌رنگیِ رو ...

چهره ات در پشت سر، با #منظره، بی منظرهمی تواند بر سر #ذوق آو...

چون من به جایی قد نخواهد داد عقلشهرکس که قلبش کار دستش داده ...

انگار غمی پنهان در کمین ماست، نمیدانم چه بر سرمان میرود 🥲✨𖧧

_ تقدیم به تمام مادران ؛ روزتون مبارک . ✅️ امام خمینی ( ره )...

منم آرزومه یکی انقدر دوسم داشته باشه که بگه: من آنقدر روت حس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط