دوست دارم همدمت باشم ولی سربارنه

دوست دارم همدمت باشم ولی سربارنه،،،،

گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه

هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست
خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه

تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا
دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه

دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز
با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه

قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان
بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه

گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی
آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه

می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز
می کنی گاهی فرامـوشم ، ولی انکار نه

سخت می گیری به من ، با اینهمه از دست تـو
می شوم دلگیر شایــد نازنیــن ، بیزار نه
دیدگاه ها (۱)

ناگه از میکده فغان برخاستناله از جان عاشقان برخاستشر و شوری ...

امروز که سرمستم از آهنگِ صدایتبگذار بخوانم غزلی تازه برایتبگ...

تو که خود ناب ترین شعر دل انگیز منیچه نویسم که ز شرمش ق...

پیر ریاضت ما عشق تو بود، یاراگر تو شکیب داری، طاقت نماند ما ...

جنگی حاجی

فیک نویس ( پارت ۵ ) مایل به پارت بعدی؟؟کای: پس خودت خواستی د...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط