مگر امام زمان وقت شناس نیست...!!!
مگر امام زمان وقت شناس نیست...!!!
با معرفت و محبت امام ....
به ولایت و سرپرستی او میرسیم.....
ولایت نه به معنای محبت که به معنای سرپرستی و تولیت در امور و امامت و پیشوایی است...
یعنی سرپرستی و حاکمیت امام بر فرد و جامعه...
بر فکر و احساس و عمل فرد و خانه و مدرسه و همه جای زندگی و متن جامعه.....
این ولایت تنها در مالکها و سلمانها و مقدادها یافت میشود....!!!
و در معاویهها و احمد حنبلها و جرج جرداقها نشانی از آن نیست.....
این ولایت تحمل آن سخت و سختیآفرین است...!!!
و بدون عشق و ایمانی مبتلا و بلاکَش و یا شهود و آگاهی و تا آخر خط را دیدن....
کسی را یارای به دوش کشیدن آن نیست...!!!!
اگر کسی تمام شبها به نماز بایستد....
همه روزها روزه باشد....
همه اموالش را صدقه بدهد و تمام عمر حج بگذارد....
اما ولی زمانه خود را نشناسد....!!!!
و اعمالش را به سرپرستی و ولایت او انجام ندهد، از اعمالش هیچ بهرهای نمیبرد و از اهل ایمان نخواهد بود.
باید تنها ولایت و سرپرستی او را پذیرفت و از او خط گرفت...
در نجف آنوقت که قطعهای بیش نبود و جز آب شور و وادی گرم چیزی نداشت....
و در آنوقت که جایگاه عابدها و از دنیاگذشتهها و دستشستهها بود...!!!
کسانی جمع بودند که از خود میپرسیدند: چه شده؟
با اینکه ما به اندازه یاوران امام هستیم و گوش به فرمانیم و به این گوشه گلیم انداختهایم.......
امام خروج نمیکند و ظاهر نمیشود...!!!
این معنای از ولایت، نه نفی و مسخ انسان است و نه با هویت و انسانیت او در تعارض که با انتخاب انسان همراه است...
زیرا به آگاهی بیشتر و به رحمت واسع حق و محبت و عنایت او دست یافته است.
به راستی کسانی که هوسها و رویاهای خود را حاکم کردهاند و از پشتوانههای معرفت و محبت برخوردار نیستند....
و یا در کوره بلا و امتحان آبدیده نشدهاند....
تحمل ولایت و حاکمیت امام را ندارند.....!!!!
این مسئله رفتهرفته جا باز کرد و ذهنها را به خود مشغول داشت و آنها را به جوابخواهی کشاند....
لذا کسانی را از میان خود انتخاب کردند و از آنها هم یک نفر را بیرون کشیدند و برای حل داستان روانه کردند.....
پس از پرسش، این گل سرسبد که از قلعه بیرون آمده و به وادی رسیده بود، به خواب یا مکاشفه دید که به شهری رسیده، که شهر امام است.
اشک و شوق و التهابش به جایی رسید که خود را نمیشناخت.
بیچاره نگران بود که مبادا راهش ندهند.....
ولی راهش دادند و اجازه خدمت خواست....
با شورها و شکوهها و زمزمهها و شوقهاو از انتظارها گفتن و از دوست به دوست نالیدن وتفقدی دید و بشارت شنید که ظهور نزدیک است....
در خانهای منتظر ماند تا خبرش دهند و راه بیفتد....
در این خانه برایش همسری انتخاب کردند....
همسری که دریا را میمانست و آبشار را و نسیم را و طوفان را....
دریا در چشمش و آبشار در گیسوانش و نسیم در حرکاتش و طوفان در عشقش...
انس گرفت و هنوز کام نگرفته....
صدای شیپورها بلند شد....
و بر در کوبیدند که خواجه کی به در آید...
با التهاب، سرخورده بر در ایستاد و شنید که احضارش میکنند. گفت: آمدم... هان آمدم... بروید که رسیدم...
به خانه درآمد که کام بگیرد و هنوز کام نگرفته بود و در آتش میسوخت که بر در کوبیدند که بر در دروازهایم و آماده، برخیز...!!!!!
با زبان گره خورده گفت: بروید که گفتم میرسم و داخل شد و هنوز جز آتش و سوز چیزی نچشیده بود که دوباره به راهش انداختند و صدایش کردند....!!!
او خروشید که: مگر امام، وقتشناس نیست...؟!!!
گفتم بروید میآیم...!!
این بگفت و خود را میان وادی در کنار قلعه دید...
و دیگر هیچ...!
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
برای حمایت از ما لطفا share کنید...
پیج فرهنگی مذهبی♥ چشم انتظاران مهدی (عج)
http://line.me/ti/p/%40suh1318r
با معرفت و محبت امام ....
به ولایت و سرپرستی او میرسیم.....
ولایت نه به معنای محبت که به معنای سرپرستی و تولیت در امور و امامت و پیشوایی است...
یعنی سرپرستی و حاکمیت امام بر فرد و جامعه...
بر فکر و احساس و عمل فرد و خانه و مدرسه و همه جای زندگی و متن جامعه.....
این ولایت تنها در مالکها و سلمانها و مقدادها یافت میشود....!!!
و در معاویهها و احمد حنبلها و جرج جرداقها نشانی از آن نیست.....
این ولایت تحمل آن سخت و سختیآفرین است...!!!
و بدون عشق و ایمانی مبتلا و بلاکَش و یا شهود و آگاهی و تا آخر خط را دیدن....
کسی را یارای به دوش کشیدن آن نیست...!!!!
اگر کسی تمام شبها به نماز بایستد....
همه روزها روزه باشد....
همه اموالش را صدقه بدهد و تمام عمر حج بگذارد....
اما ولی زمانه خود را نشناسد....!!!!
و اعمالش را به سرپرستی و ولایت او انجام ندهد، از اعمالش هیچ بهرهای نمیبرد و از اهل ایمان نخواهد بود.
باید تنها ولایت و سرپرستی او را پذیرفت و از او خط گرفت...
در نجف آنوقت که قطعهای بیش نبود و جز آب شور و وادی گرم چیزی نداشت....
و در آنوقت که جایگاه عابدها و از دنیاگذشتهها و دستشستهها بود...!!!
کسانی جمع بودند که از خود میپرسیدند: چه شده؟
با اینکه ما به اندازه یاوران امام هستیم و گوش به فرمانیم و به این گوشه گلیم انداختهایم.......
امام خروج نمیکند و ظاهر نمیشود...!!!
این معنای از ولایت، نه نفی و مسخ انسان است و نه با هویت و انسانیت او در تعارض که با انتخاب انسان همراه است...
زیرا به آگاهی بیشتر و به رحمت واسع حق و محبت و عنایت او دست یافته است.
به راستی کسانی که هوسها و رویاهای خود را حاکم کردهاند و از پشتوانههای معرفت و محبت برخوردار نیستند....
و یا در کوره بلا و امتحان آبدیده نشدهاند....
تحمل ولایت و حاکمیت امام را ندارند.....!!!!
این مسئله رفتهرفته جا باز کرد و ذهنها را به خود مشغول داشت و آنها را به جوابخواهی کشاند....
لذا کسانی را از میان خود انتخاب کردند و از آنها هم یک نفر را بیرون کشیدند و برای حل داستان روانه کردند.....
پس از پرسش، این گل سرسبد که از قلعه بیرون آمده و به وادی رسیده بود، به خواب یا مکاشفه دید که به شهری رسیده، که شهر امام است.
اشک و شوق و التهابش به جایی رسید که خود را نمیشناخت.
بیچاره نگران بود که مبادا راهش ندهند.....
ولی راهش دادند و اجازه خدمت خواست....
با شورها و شکوهها و زمزمهها و شوقهاو از انتظارها گفتن و از دوست به دوست نالیدن وتفقدی دید و بشارت شنید که ظهور نزدیک است....
در خانهای منتظر ماند تا خبرش دهند و راه بیفتد....
در این خانه برایش همسری انتخاب کردند....
همسری که دریا را میمانست و آبشار را و نسیم را و طوفان را....
دریا در چشمش و آبشار در گیسوانش و نسیم در حرکاتش و طوفان در عشقش...
انس گرفت و هنوز کام نگرفته....
صدای شیپورها بلند شد....
و بر در کوبیدند که خواجه کی به در آید...
با التهاب، سرخورده بر در ایستاد و شنید که احضارش میکنند. گفت: آمدم... هان آمدم... بروید که رسیدم...
به خانه درآمد که کام بگیرد و هنوز کام نگرفته بود و در آتش میسوخت که بر در کوبیدند که بر در دروازهایم و آماده، برخیز...!!!!!
با زبان گره خورده گفت: بروید که گفتم میرسم و داخل شد و هنوز جز آتش و سوز چیزی نچشیده بود که دوباره به راهش انداختند و صدایش کردند....!!!
او خروشید که: مگر امام، وقتشناس نیست...؟!!!
گفتم بروید میآیم...!!
این بگفت و خود را میان وادی در کنار قلعه دید...
و دیگر هیچ...!
<><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
برای حمایت از ما لطفا share کنید...
پیج فرهنگی مذهبی♥ چشم انتظاران مهدی (عج)
http://line.me/ti/p/%40suh1318r
۹۸۴
۲۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.