رزسیاه من
#رزسیاه من🥀🩸
پارت10
ویو ات
رفتم تو حیات نشستم رو تاب دو نفره داشتم به حرفای کوک فک میکردم...
تو خیال خودم بودم که احساس کردم یکی داره هولم میده..
به پشت نگا کردم..دیدم کوکه
ات: کوک کی اومدی(خنده)
کوک: کوک؟
ات: عااا ببخشید جونگکوک
کوک: نه با کوک راحت ترم
ات: باشه پس....کوکککککک(خنده)
کوک: ات انقد ورجه وورجه نکن میفتی(خنده)
ات: من دوست ندارم
کوک: چی(شکه)
ات: چون عاشقتمممم(بلند)
ویو کوک
وقتی گفت دوست ندارم انگار یه سطل آب سرد ریختن روم
ولی بعدش گفت عاشقتم...ذوق کردم
آوردمش پایینو رو هوا چرخوندمش
ات: من دارم پرواز میکنم(بلند،خنده)
کوک:(خنده بلندتر)
ویو لونا
داشتم از پنجره بهشون نگا میکردم..
خیلی براشون خوشحال بودم..
خیلی بهم میومدن
بلخره دوست سینگلم از سینگلی درومد(لبخند)
اما ی مشکلی هس...
منو ات آدمیم
ولی جکو جونگکوک خوناشامن
هوففف ولش چه عیبی داره
برم ببینم جک چیکار میکنه
ویو ات
از تاب اومدم پایین
کوک نشست رو چمنا
کوک: بیا بشین اینجا(اشاره به کنارش)
رفتم نشستم کنارش...
سرشو گذاشت رو شونم
کوک: اون ماهو میبینی؟
ات: اره خب
کوک: تو از اونم ماه تری
ات: الان داری مخمو میزنی؟
کوک: اره ولی ناموفق بود
ات: اتفاقا برعکس...موفق بود(لبخند)
کوک: هه هه
ات: بیا بریم داخل...من خیلی گشنمه(کیوت)
کوک: کیوتچه(زیرلب)
ات: ها؟
کوک: هیچی...بریم شام بخوریم
ویو ات
رفتیم نشستیم سر میز کوک پیش من نشست...
جکم پیش لونا
کوک دستمو از زیر میز گرفته بود
با انگشت شصتش دستمو لمس میکرد
شروع کردیم به خوردن غذا...
«پرش زمانی به بعد غذا»
جک:کوک میبینم از سینگلی درومدی
کوک: بله...الان من صاحب ایشون هستم(نیشخند)
ات: نخیرم
لونا: قراره خاله بشم عرر(خنده)
جک: اول خودت خاله میشی(نیشخند)
لونا و ات: وادف...
لونا: الفرارررر(داد)
خلاصه کلی حرف زدیمو خندیدیم...
خیلی خوش گذشت
هف قرار شد لونا و جک باهم بخابن منو کوک باهم
کوک:....
خماریییی
لایکو کامنت یادتون نره🍓🤎✨
پارت10
ویو ات
رفتم تو حیات نشستم رو تاب دو نفره داشتم به حرفای کوک فک میکردم...
تو خیال خودم بودم که احساس کردم یکی داره هولم میده..
به پشت نگا کردم..دیدم کوکه
ات: کوک کی اومدی(خنده)
کوک: کوک؟
ات: عااا ببخشید جونگکوک
کوک: نه با کوک راحت ترم
ات: باشه پس....کوکککککک(خنده)
کوک: ات انقد ورجه وورجه نکن میفتی(خنده)
ات: من دوست ندارم
کوک: چی(شکه)
ات: چون عاشقتمممم(بلند)
ویو کوک
وقتی گفت دوست ندارم انگار یه سطل آب سرد ریختن روم
ولی بعدش گفت عاشقتم...ذوق کردم
آوردمش پایینو رو هوا چرخوندمش
ات: من دارم پرواز میکنم(بلند،خنده)
کوک:(خنده بلندتر)
ویو لونا
داشتم از پنجره بهشون نگا میکردم..
خیلی براشون خوشحال بودم..
خیلی بهم میومدن
بلخره دوست سینگلم از سینگلی درومد(لبخند)
اما ی مشکلی هس...
منو ات آدمیم
ولی جکو جونگکوک خوناشامن
هوففف ولش چه عیبی داره
برم ببینم جک چیکار میکنه
ویو ات
از تاب اومدم پایین
کوک نشست رو چمنا
کوک: بیا بشین اینجا(اشاره به کنارش)
رفتم نشستم کنارش...
سرشو گذاشت رو شونم
کوک: اون ماهو میبینی؟
ات: اره خب
کوک: تو از اونم ماه تری
ات: الان داری مخمو میزنی؟
کوک: اره ولی ناموفق بود
ات: اتفاقا برعکس...موفق بود(لبخند)
کوک: هه هه
ات: بیا بریم داخل...من خیلی گشنمه(کیوت)
کوک: کیوتچه(زیرلب)
ات: ها؟
کوک: هیچی...بریم شام بخوریم
ویو ات
رفتیم نشستیم سر میز کوک پیش من نشست...
جکم پیش لونا
کوک دستمو از زیر میز گرفته بود
با انگشت شصتش دستمو لمس میکرد
شروع کردیم به خوردن غذا...
«پرش زمانی به بعد غذا»
جک:کوک میبینم از سینگلی درومدی
کوک: بله...الان من صاحب ایشون هستم(نیشخند)
ات: نخیرم
لونا: قراره خاله بشم عرر(خنده)
جک: اول خودت خاله میشی(نیشخند)
لونا و ات: وادف...
لونا: الفرارررر(داد)
خلاصه کلی حرف زدیمو خندیدیم...
خیلی خوش گذشت
هف قرار شد لونا و جک باهم بخابن منو کوک باهم
کوک:....
خماریییی
لایکو کامنت یادتون نره🍓🤎✨
- ۴.۹k
- ۱۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط