به سینه میزندم سر دلی که کرده هوایت

به سینه می‌زندم سر دلی که کرده هوایت!
دلی که کرده هوای کرشمه‌های صدایت!

نه یوسفم نه سیاوش به نَفس‌کشتن و پرهیز
که آوَرَد دلم ای دوست! تابِ وسوسه‌هایت

تو را ز جرگه‌ی انبوهِ خاطراتِ قدیمی
برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی‌کُنم اگر ای دوست! سهل و زود رهایت

گره به کارِ من افتاده است از غمِ غربت
کجاست چابکیِ دست‌های عقده‌گشایت؟!

به کِبرِ شعر مبینم که داده تکیه به افلاک
به خاکساریِ دل بین که سر نهاده به پایت!

«دلم گرفته برایت» زبانِ ساده‌ی عشق است
سلیس و ساده بگویم: «دلم گرفته برایت!»

#حسين_منزوى
#ویسگون
#شعر
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

شب آرام از پنجره می‌ریزد روی دیوار اتاقم،و من، در سکوتی که ب...

چه می‌دانند خوبان قیمتِ دلهای مشتاقانبه‌کف جنسی‌که مفت آمد ن...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط