🖤فیک مافیایی شب پارت14🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت14🖤
راوی: لینا همینجوری هرس میخورد و هی چنگال رو روی میز میزد..
رونا: رفتیم توی اتاق واقعا ما باید روی این تخت بخوابیم..؟
کوک: بله مجبوریم..
رونا لباسش رو عوض کرد و
اومد روی تخت منم بالشت
های اضافی روچیدم وسط..
رونا: چرا بالشت ها را گذاشتی
وسط؟
کوک: یا عقلت کمه یا خودتو زدی به اون راه باید یه چیزی
بینمون باشه..
رونا: اهان اوکی..
راوی: کوک و رونا خوابیدن
و لینا هم تویی اتاق خودش
بود ولی خوابش نمیبرد..
کوک: رونا خوابیده بود
و یه لحظه حس کردم یکی پشت دره..
لینا: دلم اروم نمیگرفت
باید مطمعن میشدم که عشق شون واقعی برای همین آروم رفتم پشت در اتاقشون
داشتم در رو باز میکردم..
کوک: مطمعن بودم لیناس که پشت دره اون میخواد مطمعن بشه برای همین سریع پشتی هارا دادم کنار و رونا رو بغل
کردم و خودم و زدم به خواب...
لباس خونگی رونا
راوی: لینا همینجوری هرس میخورد و هی چنگال رو روی میز میزد..
رونا: رفتیم توی اتاق واقعا ما باید روی این تخت بخوابیم..؟
کوک: بله مجبوریم..
رونا لباسش رو عوض کرد و
اومد روی تخت منم بالشت
های اضافی روچیدم وسط..
رونا: چرا بالشت ها را گذاشتی
وسط؟
کوک: یا عقلت کمه یا خودتو زدی به اون راه باید یه چیزی
بینمون باشه..
رونا: اهان اوکی..
راوی: کوک و رونا خوابیدن
و لینا هم تویی اتاق خودش
بود ولی خوابش نمیبرد..
کوک: رونا خوابیده بود
و یه لحظه حس کردم یکی پشت دره..
لینا: دلم اروم نمیگرفت
باید مطمعن میشدم که عشق شون واقعی برای همین آروم رفتم پشت در اتاقشون
داشتم در رو باز میکردم..
کوک: مطمعن بودم لیناس که پشت دره اون میخواد مطمعن بشه برای همین سریع پشتی هارا دادم کنار و رونا رو بغل
کردم و خودم و زدم به خواب...
لباس خونگی رونا
۲۲.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.