دخترک بعد یه بحث طولانی با دوستاش به اتاقش رفت و در رو از
دخترک بعد یه بحث طولانی با دوستاش به اتاقش رفت و در رو از پشت قفل کرد
یونا:ات...ات درو باز کن ات ما فقط شوخی کردیم..
ات: یونا برو که حوصلتو ندارم
یونا:ات ما فقط..
ات:شما فقط چی ها شما فقط چی؟با اینکه از وضعیت قلب من خبر دارید بازم دست از این کاراتون بر نمیدارید؟خسته شدم دیگه
یونا:ات ببخشید دیگه اینکارو نمیکنیم فقط درو باز کن
ات:یونا فقط برو تا یه بلایی سر دوتامون نیومده تو میشناسی منو
یونا:اما ات تو میزنی خودتو داغون میکنی
ات:به درک یونا فقط برو!
یونا:باشه ات پس ما میریم خونه ی جک تو بکم تنها باسه بدون خونه خالیه
سوم شخص:دخترک بعد از رفتن اون دوستش تمام خشمشو تو مشت کوچولوش جمع کرد و رو ی اینه ی توی اتاقش خالی کرد و با تیکه های همون اینه شروع کرد به زخمی کردن دستاش و با وجود بیماری قلبیش یه سیگار تو دستاش گرفت و شروع کرد به کشیدن ، ولی...اون یه سیگار تبدیل شد به دوتا،سه تا،چهارتا...و همینطور تعدادش زیاد شد تا به یک بسته رسید،بوی خون و دود سیگار همجارو گرفته بود شاید این ترکیب برای بقیه ناخوشایند باشه اما برای رخار کوچواومون ات،اونم با اون حالش،خیلی لذت بخش بود بعد چند دقیقه که سکوت همجا رو فرا گرفت صدای بم وخشنی ضروع به حرف زدن کرد
؟:بوی خونت داره روانیم میکنه
سوم شخص:دخترک کوچولو با نگاهی بهت زده برگشت و با یه موجود شبیه انسان اما با دو جفت چشم قرمز و دندونای نیش و لب و دهن خونی که مطمعنا خون خود اون پسر نبود مواجه میشه
ات:تـ..تو کی..ینی...تو چی هستی؟؟؟
؟:خب...منتظر همین بودم..من یه ومپایرم
سوم شخص:پسر با نیشخند رو لبش اروم اروم به سمت دخترک مظلومی که زبونش از ترس بند اومده میره
؟:نترس...نمیخوام بکشمت یا بهت اسیب بزنم...دختر کوچولو...تو مال منی...پس حق نداری بلایی سر خودت بیاری...حالا هم زود تر زخماتو ببند
ات:مـ..من حتی اسمتم نمیدونم چرا باید به حرفت گوش کنم؟
؟:اسمم دیمنِ.....دیمن سالواتور......حالا دیگه میدونی...برو زخماتو ببند
سوم شخص:دخترک بعد از اینکه زخماشو بست با ترس و لرز به سمت در رفت ولی قبل اون پسر متوجه شده بود و در رو باز کرد
دیمن:خوبه بیا دیگه باید بریم
ات:کـ...کجا؟من با تو هیچ کجا نمیام
دیمن:چرا میای
سوم شخص:پسر دخترک رو براید استایل بغل کرد و برد بیرون
ات:هیی ولم کن دوستام الان میان
دیمن:نمیان
ات:ینی چی چکارشون کردی؟
دیمن:نترس اونا پیش دوستامن جاشونم امنه(ادمین=امنه چشم تو جام شراب من است عااااا بیا وسطططط😂)حالا انقد حرف نزن
یه هفته بعد=
ات:من الان دقیقا یه هفتس پیش دیمن ام رابطمون خیلی خوبه با اینکه اون خوناشامه ولی دوسش دارم و عاشقشم دوستامم همینطور اونا هم با دوستای دیمن اوکی شدن و الان زندگی خوبی داریم
پایان♡
یونا:ات...ات درو باز کن ات ما فقط شوخی کردیم..
ات: یونا برو که حوصلتو ندارم
یونا:ات ما فقط..
ات:شما فقط چی ها شما فقط چی؟با اینکه از وضعیت قلب من خبر دارید بازم دست از این کاراتون بر نمیدارید؟خسته شدم دیگه
یونا:ات ببخشید دیگه اینکارو نمیکنیم فقط درو باز کن
ات:یونا فقط برو تا یه بلایی سر دوتامون نیومده تو میشناسی منو
یونا:اما ات تو میزنی خودتو داغون میکنی
ات:به درک یونا فقط برو!
یونا:باشه ات پس ما میریم خونه ی جک تو بکم تنها باسه بدون خونه خالیه
سوم شخص:دخترک بعد از رفتن اون دوستش تمام خشمشو تو مشت کوچولوش جمع کرد و رو ی اینه ی توی اتاقش خالی کرد و با تیکه های همون اینه شروع کرد به زخمی کردن دستاش و با وجود بیماری قلبیش یه سیگار تو دستاش گرفت و شروع کرد به کشیدن ، ولی...اون یه سیگار تبدیل شد به دوتا،سه تا،چهارتا...و همینطور تعدادش زیاد شد تا به یک بسته رسید،بوی خون و دود سیگار همجارو گرفته بود شاید این ترکیب برای بقیه ناخوشایند باشه اما برای رخار کوچواومون ات،اونم با اون حالش،خیلی لذت بخش بود بعد چند دقیقه که سکوت همجا رو فرا گرفت صدای بم وخشنی ضروع به حرف زدن کرد
؟:بوی خونت داره روانیم میکنه
سوم شخص:دخترک کوچولو با نگاهی بهت زده برگشت و با یه موجود شبیه انسان اما با دو جفت چشم قرمز و دندونای نیش و لب و دهن خونی که مطمعنا خون خود اون پسر نبود مواجه میشه
ات:تـ..تو کی..ینی...تو چی هستی؟؟؟
؟:خب...منتظر همین بودم..من یه ومپایرم
سوم شخص:پسر با نیشخند رو لبش اروم اروم به سمت دخترک مظلومی که زبونش از ترس بند اومده میره
؟:نترس...نمیخوام بکشمت یا بهت اسیب بزنم...دختر کوچولو...تو مال منی...پس حق نداری بلایی سر خودت بیاری...حالا هم زود تر زخماتو ببند
ات:مـ..من حتی اسمتم نمیدونم چرا باید به حرفت گوش کنم؟
؟:اسمم دیمنِ.....دیمن سالواتور......حالا دیگه میدونی...برو زخماتو ببند
سوم شخص:دخترک بعد از اینکه زخماشو بست با ترس و لرز به سمت در رفت ولی قبل اون پسر متوجه شده بود و در رو باز کرد
دیمن:خوبه بیا دیگه باید بریم
ات:کـ...کجا؟من با تو هیچ کجا نمیام
دیمن:چرا میای
سوم شخص:پسر دخترک رو براید استایل بغل کرد و برد بیرون
ات:هیی ولم کن دوستام الان میان
دیمن:نمیان
ات:ینی چی چکارشون کردی؟
دیمن:نترس اونا پیش دوستامن جاشونم امنه(ادمین=امنه چشم تو جام شراب من است عااااا بیا وسطططط😂)حالا انقد حرف نزن
یه هفته بعد=
ات:من الان دقیقا یه هفتس پیش دیمن ام رابطمون خیلی خوبه با اینکه اون خوناشامه ولی دوسش دارم و عاشقشم دوستامم همینطور اونا هم با دوستای دیمن اوکی شدن و الان زندگی خوبی داریم
پایان♡
۱۰.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.