دلتنگی های شهدایی
یک رزمنده قدیمی دیروز و پیر خانه نشین امروز که دیگر در این هیاهوی روزگار کسی با او کاری ندارد تشبیه جالبی کرده که قابل تامل است
چه خوب بود که دوربین بود
اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان رو مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد
خدا رو شکر دوربین بود
دوربین بود که ثبت کنه این رشادتها رو
اما یه جاهایی هم بود که فرزندان این مرز و بوم جای توپ فوتبال ، مین فسفری رو محکمتر بغل می کردند ، مین ها به قدری حرارت داشت که هرچیزی رو تو خودش ذوب می کرد
داغ بود ، خیلی داغ ، مین فسفری منفجر می شد ، فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب می شود و شعله ور میشه
ارتشیها و سپاهیها وبچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر می کردن و فسفر به تن این بچه ها می چسبید و با هیچ وسیلهای خاموش نمی شد و آنها
می سوختن و می سوختن و می سوختن
و باد صبح ، خاکستر این بچه ها رو با خودش می برد
کی فهمید
کی دلش سوخت
کی می دونه که کی سوخت
کی می دونه چرا سوختن و دم نزدن
سوختن پودر شدن خاکسترشان در هوا پخش شد ، ولی عملیات نباید لو نرفت
اما تو اون بیابان و میدون مین ، زیر نور ماه ، جز خدا و ملائکش هیچ دوربینی و هیچ تماشاگری نبود که ببینه و زوم کنه رو صورت این رزمنده ها ، این شیر بچه ها که ثبت بشه برای حفظ وطن چه ها که نکشیدن
اونجا که میلاد محمدی توپ و جلو انداخت جوری دویید که همه از جون مایه گذاشتن رو دیدیم
خدا رو شکر دوربین بود
یه جاهایی هم یه عده جوون رعنا و تازه داماد بودن ، تیربار و آرپیجی روی دوششون می گذاشتن و زیر بارون گلوله از سینه خاکریز جوری بالا می رفتن ، جوری پائین می آمدن و جوری به قلب دشمن می زدن که حسرت ندیدن این صحنه ها تا قیامت روی دل ماست
حیف اونجا دوربین نبود
اونجایی که بچه های تیم ملی باغیرت عجیبی روی خط دروازه جلوی اسپانیا دیوار گوشتی درست کرده بودن و روی هم افتادن تا دروازه ایران باز نشه
خدا رو شکر دوربین بود
یه روزهایی هم تو تاریخ این سرزمین بود که تو مرز شلمچه و آبادان ، همین جوون های ٢٠ ، ٢۵ ساله ، جلوی موتور جنگی عراق ، جلوی لشگر زرهی، جلوی توپ و تانک دشمن دیوار گوشتی ایجاد کردن تا پای اجنبی به شهرها نرسه
اونجا راوی تو شلمچه و آبادان می گفت ، دیگه کار از نفر و دسته گروهان گذشته بود، گردان گردان جوون می رفت و برنمی گشت ، آخه صحبت ناموس و وطن بود
ای کاش ، ای کاش دوربین بود ما می دیدیم مردامون چجوری جنگیدن
یه جاهایی بود تو تاریخ ایران که جای کف و سوت و هورای تماشاچی ها ، گاز شیمیایی خردل و عامل اعصاب بود
یه جاهایی بود سه نفر بودن و دو تا ماسک
یه جاهایی بود سیاهی زمستون غواص ها به شط می زدن
یه جاهایی بود که تیربار ضد هوایی رو به موازات زمین افقی گذاشته بودن و مثل داسی که گندم درو می کنه ، هرچیزی که ارتفاع داشت و از زمین بلند می شد رو درو می کرد
ولی یه عده از همین شیر پاک خورده ها بلند میشدن ، سر و سینه شونو سپر سرب داغ می کردن تا تیربار و از کار بندازن
قهرمان بود
ولی دوربین نبود
خدا رو شکر تو جام جهانی دوربین بود
گفت: راستی جبهه چطور بود
گفتم : تا منظورت چه باشد
گفت: مثل حالا رقابت بود
گفتم : آری
گفت : در چی
گفتم :در خواندن نماز شب
گفت: حسادت بود
گفتم: آری
گفت: در چی
گفتم: در توفیق شهادت
گفت: جرزنی بود
گفتم: آری
گفت: برا چی
گفتم: برای شرکت در عملیات
گفت: بخور بخور بود
گفتم: آری
گفت: چی می خوردید
گفتم: تیر و ترکش
گفت: پنهان کاری بود
گفتم: آری
گفت: در چی
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها
گفت: دعوا سر پست هم بود
گفتم: آری
گفت: چه پستی
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین
گفت: آوازم می خوندید
گفتم: آری
گفت: چه آوازی
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل
گفت: اهل دود و دم هم بودید
گفتم: آری
گفت: صنعتی یا سنتی
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب
گفت: استخر هم می رفتید
گفتم: آری
گفت: کجا
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون
گفت: سونا خشک هم داشتید
گفتم: آری
گفت: کجا
گفتم: تابستون سنگرهای کمین ، شلمچه ، فکه ، طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه
گفت: پس بفرمایید رژ لبم می زدید گفتم: آری
خندید و گفت: با چی
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت
چه خوب بود که دوربین بود
اون موقعی که بیرانوند پنالتی بهترین بازیکن جهان رو مهار کرد و توپ و جوری محکم بغل گرفت که شهره خاص و عام شد
خدا رو شکر دوربین بود
دوربین بود که ثبت کنه این رشادتها رو
اما یه جاهایی هم بود که فرزندان این مرز و بوم جای توپ فوتبال ، مین فسفری رو محکمتر بغل می کردند ، مین ها به قدری حرارت داشت که هرچیزی رو تو خودش ذوب می کرد
داغ بود ، خیلی داغ ، مین فسفری منفجر می شد ، فسفر با اکسیژن هوا سریع ترکیب می شود و شعله ور میشه
ارتشیها و سپاهیها وبچه بسیجی ها زیر بمب های فسفری گیر می کردن و فسفر به تن این بچه ها می چسبید و با هیچ وسیلهای خاموش نمی شد و آنها
می سوختن و می سوختن و می سوختن
و باد صبح ، خاکستر این بچه ها رو با خودش می برد
کی فهمید
کی دلش سوخت
کی می دونه که کی سوخت
کی می دونه چرا سوختن و دم نزدن
سوختن پودر شدن خاکسترشان در هوا پخش شد ، ولی عملیات نباید لو نرفت
اما تو اون بیابان و میدون مین ، زیر نور ماه ، جز خدا و ملائکش هیچ دوربینی و هیچ تماشاگری نبود که ببینه و زوم کنه رو صورت این رزمنده ها ، این شیر بچه ها که ثبت بشه برای حفظ وطن چه ها که نکشیدن
اونجا که میلاد محمدی توپ و جلو انداخت جوری دویید که همه از جون مایه گذاشتن رو دیدیم
خدا رو شکر دوربین بود
یه جاهایی هم یه عده جوون رعنا و تازه داماد بودن ، تیربار و آرپیجی روی دوششون می گذاشتن و زیر بارون گلوله از سینه خاکریز جوری بالا می رفتن ، جوری پائین می آمدن و جوری به قلب دشمن می زدن که حسرت ندیدن این صحنه ها تا قیامت روی دل ماست
حیف اونجا دوربین نبود
اونجایی که بچه های تیم ملی باغیرت عجیبی روی خط دروازه جلوی اسپانیا دیوار گوشتی درست کرده بودن و روی هم افتادن تا دروازه ایران باز نشه
خدا رو شکر دوربین بود
یه روزهایی هم تو تاریخ این سرزمین بود که تو مرز شلمچه و آبادان ، همین جوون های ٢٠ ، ٢۵ ساله ، جلوی موتور جنگی عراق ، جلوی لشگر زرهی، جلوی توپ و تانک دشمن دیوار گوشتی ایجاد کردن تا پای اجنبی به شهرها نرسه
اونجا راوی تو شلمچه و آبادان می گفت ، دیگه کار از نفر و دسته گروهان گذشته بود، گردان گردان جوون می رفت و برنمی گشت ، آخه صحبت ناموس و وطن بود
ای کاش ، ای کاش دوربین بود ما می دیدیم مردامون چجوری جنگیدن
یه جاهایی بود تو تاریخ ایران که جای کف و سوت و هورای تماشاچی ها ، گاز شیمیایی خردل و عامل اعصاب بود
یه جاهایی بود سه نفر بودن و دو تا ماسک
یه جاهایی بود سیاهی زمستون غواص ها به شط می زدن
یه جاهایی بود که تیربار ضد هوایی رو به موازات زمین افقی گذاشته بودن و مثل داسی که گندم درو می کنه ، هرچیزی که ارتفاع داشت و از زمین بلند می شد رو درو می کرد
ولی یه عده از همین شیر پاک خورده ها بلند میشدن ، سر و سینه شونو سپر سرب داغ می کردن تا تیربار و از کار بندازن
قهرمان بود
ولی دوربین نبود
خدا رو شکر تو جام جهانی دوربین بود
گفت: راستی جبهه چطور بود
گفتم : تا منظورت چه باشد
گفت: مثل حالا رقابت بود
گفتم : آری
گفت : در چی
گفتم :در خواندن نماز شب
گفت: حسادت بود
گفتم: آری
گفت: در چی
گفتم: در توفیق شهادت
گفت: جرزنی بود
گفتم: آری
گفت: برا چی
گفتم: برای شرکت در عملیات
گفت: بخور بخور بود
گفتم: آری
گفت: چی می خوردید
گفتم: تیر و ترکش
گفت: پنهان کاری بود
گفتم: آری
گفت: در چی
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها
گفت: دعوا سر پست هم بود
گفتم: آری
گفت: چه پستی
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین
گفت: آوازم می خوندید
گفتم: آری
گفت: چه آوازی
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل
گفت: اهل دود و دم هم بودید
گفتم: آری
گفت: صنعتی یا سنتی
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب
گفت: استخر هم می رفتید
گفتم: آری
گفت: کجا
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون
گفت: سونا خشک هم داشتید
گفتم: آری
گفت: کجا
گفتم: تابستون سنگرهای کمین ، شلمچه ، فکه ، طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه
گفت: پس بفرمایید رژ لبم می زدید گفتم: آری
خندید و گفت: با چی
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت
۱.۳k
۰۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.