من نمیدانم

من نمی‌دانم
- و همین درد مرا سخت می‌آزارد -
که چرا انسان، این دانا
این پیغمبر
در تکاپوهایش:
- چیزی از معجزه آن ‌سوتر -
ره نبرده‌‌ست به اعجاز محبت،
چه دلیلی دارد؟


چه دلیلی دارد
که هنوز
مهربانی را نشناخته است؟
و نمی‌داند در یک لبخند،
چه شگفتی‌هایی پنهان است!


من بر آنم که در این دنیا
خوب بودن - به‌خدا- سهل‌ترین کار است
و نمی‌دانم
که چرا انسان،
تا این حد،
با خوبی
بیگانه است.
و همین درد مرا سخت می‌آزارد!


فریدون مشیری
دیدگاه ها (۱۱)

منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار ...

ای یار دور دست که دل می بری هـنوزچون آتش نهفته به خـاکـستـری...

سرانگشتشگره می زد به گیسو#دلم می رفت و آنجا گیر می کرد...#هو...

هر که گرگ درونش را در اندازد به خاک رفته رفته میشود

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط