کارم چو زلف یار پریشان و درهم است


کارم چو زلف یار پریشان و درهم است
پشتم به سان اَبروی دلدار پُرخَم است

تنها دل من است گرفتار در غمان
یا خود در این زمانه دل شادمان کم است !

خواهی چو روز روشن دانی تو حال من
از تیره شب بپرس که او نیز محرم است

ای کاشکی میان منستی و دلبرم
پیوندی اینچنین که میان من و غم است

#سعدی
🌓✨
دیدگاه ها (۴)

جان را ارزانی دارمت عمر شدن را بلدی......؟

️زندگی کمی دیوانگی می‌خواستاما ما زیادی دیوانه شدیماز تمام ک...

آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛برای آنها تنها نشانه ى حیا...

چشم های تو،زیباترین چشم هایی استکه آدم میتواند ببیندو نگاهت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط