دلی دریاتر از دریا، میان ساحل افتاده
دلی دریاتر از دریا، میان ساحل افتاده
چرا تقدیر عاشقها، به دست عاقل افتاده؟
شبیه سرنوشت برگ، میان باد پاییز است
دل بیچاره عاشق، به پاهای دل افتاده
چه دودی اینجا،به چشم اهل شیدایی
گمانم شعله ای ازعشق، میان حاصل افتاده
عدالت میکند غوغا، میان چشم وقلب من
که لرزه از نگاه تو، به قلب عادل افتاده
تبسم میکنم اما، شبیه خنده ی خورشید
درآن لحظه که نور او، به دریا مایل افتاده
میان قلب من باتو،نشسته یک جهان تردید
گمانم دلهره بینِ، من و تو حائل افتاده
چه پایانی پُر از احساس، شَوَد پروانه قربانی
ولی افسوس شمع او،به چنگ قاتل افتاده
چرا تقدیر عاشقها، به دست عاقل افتاده؟
شبیه سرنوشت برگ، میان باد پاییز است
دل بیچاره عاشق، به پاهای دل افتاده
چه دودی اینجا،به چشم اهل شیدایی
گمانم شعله ای ازعشق، میان حاصل افتاده
عدالت میکند غوغا، میان چشم وقلب من
که لرزه از نگاه تو، به قلب عادل افتاده
تبسم میکنم اما، شبیه خنده ی خورشید
درآن لحظه که نور او، به دریا مایل افتاده
میان قلب من باتو،نشسته یک جهان تردید
گمانم دلهره بینِ، من و تو حائل افتاده
چه پایانی پُر از احساس، شَوَد پروانه قربانی
ولی افسوس شمع او،به چنگ قاتل افتاده
۱.۷k
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.