به اخمت خستگی در می رود لبخند لازم نیست

به اخمت خستگی در می رود ، لبخند لازم نیست
کنار سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست

همیشه دوستت دارم - به جان مادرم - اما
- تو از بس ساده ای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست

به لطف طعم لب های تو شیرین می شود شعرم
غزل را با عسل می آورم ، هرچند لازم نیست

مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری
بپوشان بافه های گیسویت را ، بند لازم نیست

"به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را"
عزیزم ، بس کن ، از این بیشتر ترفند لازم نیست

فدای آن کمان های به هم پیوسته ات ، هر یک -
جدا دخل مرا می آورد ، پیوند لازم نیست


#بهمن_صباغ_زاده
دیدگاه ها (۴)

گذر ڪردم به گورستان ڪم و بیشبدیدم حال دولتمند و درویشنه دروی...

یادمان نرود...در دفتر دیکته فردایمان بنویسیم:انسان بودن، پاک...

Firouzehزمین گرد است یا زمان؟!🌸 🍃 در ٤ سالگے موفقیت یعنے: کث...

Firouzehآن روزها که بوتاکس حالت چشم هایمان را عوض نکرده بودو...

عطر پیچکهای گیسویت مراهمچنان پروانه بازی می دهدباغ سرسبز نگا...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط