پارت

#پارت_4

#کتاب_دردسر_ساز


ویومرلین: با اینکه اخرای زمستون بود باز هوا سرد بود . رفتیم سمت کلبه و رفتیم تو

ویو کاترین
نمیدونم مرلین چرا اینجارو انتخاب کرد ولی من احساس خوبی ندارم
کلبه شبیه خونه بود همچی داشت وگرنه یه لحظه هم اونجا نمی موندم
داشتم دورو اطرافو نگاه میکردم که صدای در به صدا در اومد. ترسیدم مرلین درو باز کرد ارسلان بود. اومد نشستیم سه تایی پیتزا خوردیم. ارسلان و مرلین زیر زیرکی بهم نگاه میکردن و به نظرم ارسلان و مرلین یه حسایی به هم دارن. بگذریم نشستیم زیر پتو و کارهایی که توی کتاب بود رو انجام دادیم
یه دفعه پنجره ها باز شد چراغ ها خاموش شدند و خلاصه خیلی ترسیدیم

(از ایجا علامت مرلین+علامت کاترین-)

+فکر میکردم فقط یه بازیع!

- چی میگی مرلین کتابو بده به من(باعصبانیت)


پارت هتی بعدی هیجانی ترن منتظر باشین
دیدگاه ها (۰)

#پارت_5#کتاب_دردسر_سازنوشته بود:( اگر همه جا تاریک شد و اشیا...

#پارت_6#کتاب_دردسر_ساز- احمق کیلیدا تو کیف بود+ وای حالا چیک...

فالو کن دو بک میدم با پیج اصلی هم فالو میکنم

فالو کن دو بک میدم با پیج اصلی هم فالو میکنم

پارت ۳

تک پارتی از شوگا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط