دوستان عزیز تخمه بیارید براتون فیک خیانت اوردم
دوستان عزیز تخمه بیارید براتون فیک خیانت اوردم
#تکپارتی#
#درخواستی#
#مینهو#
تولد مینهو بود و با دوست پسرت کای رفته بودی تولدش . همه جا پر از نور و صدا بود جوری که اگه یه جایی برای نشستن پیدا میکردی شاهکار کردی
و خب پیدا کردین
مدتی بعد:
کای: دارم از گشنگی میمیرم .
برم چیزی پیدا کنم بخوریم؟
ا،ت: اره جوری گشنمه که فقط منتظرم با دست پر برگردی
کای صندلی رو ترک کرد و توی جمع غرق شد
با خیلیا حرف زدی و داشتی از گشنگی و خسته گی میمردی
یه ساعتی بود که کای رفته بود پس رفتی دنبالش با این که بهت گفته بود از جات تکون نخوری
مینهو رو در حال حرف زدن با چان دیدی یه لحظه به فکر فرو رفتی که فهمیدی مینهو با شدت زیادی از مشتاقی داشت بهت نگاه میکرد
رفتی جلو
مینهو: سلام ا،ت خیلی خوش اومدی
ا،ت: خیلی خوشحالم که تونستم تو همچین مراسمی شرکت کنم
مینهو: خوشگل شدی
ا،ت : لپات گل انداخت انگار توهم مهوش شده بودی
که به خودت اومدی
ا،ت : راستی کایو ندیدی؟
مینهو: رفت توی یکی از اتاقای خارجی
ا،ت : کودوم اتاق؟
مینهو به یکی از راه رو ها ی حیاط اشاره کرد
ا،ت: مرسی
ویو ا،ت: داشتم راه رو رو ادامه میدادم افراد کمی اونجا بودن پس پیدا کردن کای راحت تر میشد. یکی از اتاقا درش باز بود . اومدم ببینم چه خبره که دیدم کای با کله توی گردن یه دختره . اول مطمئن نبودی که سرشو اورد بالا و دیدت
کای: اوه ببین کی اینجاست
ا،ت: چه غلطی میکنی؟
کای: یه دختر بد که به حرف عشقش گوش نکرده
ا،ت: خفه شو(با بغض)
کای: بهت حق میدم گریه کنی من بهت خیانت کردم
ا،ت: بغضتو قورت دادی
کای: زودباشششش برام گریه کن
ا،ت: یه سیلی محکم مهمونش کردی که افتاد زمین
اون دختره : چه کار میکنییییییییی؟
ا،ت: فقط تورو کم داشتم
به کای کمککرد تا بلند شده و شروع کرد مالوندن خودش به کای
اون: بمیرم برات کای که بای روانی تمام این مدت زندگی میکردی
کای: دلم میخواد لهش کنم
اومد بهت سیلی بزنه که مینهو از پشت گرفت و کشیدت طرف خودش جوری که دست کای بهت نرسه
مینهو : چطور جرعت میکنی تو خونه ی من به چیزی که ماله کنه صدمه بزنی؟
کای:..
مینهو: ببرینشون
بادیگارد های مینهو اون دوتا و با شدت زیادی از خشم پرت کردن بیرون
وتو و مینهو تا صبح.....
باهم نماز خوندین🙂
فیلم ترکی شد
امیدوارم لذت برده باشین💮💖
#تکپارتی#
#درخواستی#
#مینهو#
تولد مینهو بود و با دوست پسرت کای رفته بودی تولدش . همه جا پر از نور و صدا بود جوری که اگه یه جایی برای نشستن پیدا میکردی شاهکار کردی
و خب پیدا کردین
مدتی بعد:
کای: دارم از گشنگی میمیرم .
برم چیزی پیدا کنم بخوریم؟
ا،ت: اره جوری گشنمه که فقط منتظرم با دست پر برگردی
کای صندلی رو ترک کرد و توی جمع غرق شد
با خیلیا حرف زدی و داشتی از گشنگی و خسته گی میمردی
یه ساعتی بود که کای رفته بود پس رفتی دنبالش با این که بهت گفته بود از جات تکون نخوری
مینهو رو در حال حرف زدن با چان دیدی یه لحظه به فکر فرو رفتی که فهمیدی مینهو با شدت زیادی از مشتاقی داشت بهت نگاه میکرد
رفتی جلو
مینهو: سلام ا،ت خیلی خوش اومدی
ا،ت: خیلی خوشحالم که تونستم تو همچین مراسمی شرکت کنم
مینهو: خوشگل شدی
ا،ت : لپات گل انداخت انگار توهم مهوش شده بودی
که به خودت اومدی
ا،ت : راستی کایو ندیدی؟
مینهو: رفت توی یکی از اتاقای خارجی
ا،ت : کودوم اتاق؟
مینهو به یکی از راه رو ها ی حیاط اشاره کرد
ا،ت: مرسی
ویو ا،ت: داشتم راه رو رو ادامه میدادم افراد کمی اونجا بودن پس پیدا کردن کای راحت تر میشد. یکی از اتاقا درش باز بود . اومدم ببینم چه خبره که دیدم کای با کله توی گردن یه دختره . اول مطمئن نبودی که سرشو اورد بالا و دیدت
کای: اوه ببین کی اینجاست
ا،ت: چه غلطی میکنی؟
کای: یه دختر بد که به حرف عشقش گوش نکرده
ا،ت: خفه شو(با بغض)
کای: بهت حق میدم گریه کنی من بهت خیانت کردم
ا،ت: بغضتو قورت دادی
کای: زودباشششش برام گریه کن
ا،ت: یه سیلی محکم مهمونش کردی که افتاد زمین
اون دختره : چه کار میکنییییییییی؟
ا،ت: فقط تورو کم داشتم
به کای کمککرد تا بلند شده و شروع کرد مالوندن خودش به کای
اون: بمیرم برات کای که بای روانی تمام این مدت زندگی میکردی
کای: دلم میخواد لهش کنم
اومد بهت سیلی بزنه که مینهو از پشت گرفت و کشیدت طرف خودش جوری که دست کای بهت نرسه
مینهو : چطور جرعت میکنی تو خونه ی من به چیزی که ماله کنه صدمه بزنی؟
کای:..
مینهو: ببرینشون
بادیگارد های مینهو اون دوتا و با شدت زیادی از خشم پرت کردن بیرون
وتو و مینهو تا صبح.....
باهم نماز خوندین🙂
فیلم ترکی شد
امیدوارم لذت برده باشین💮💖
- ۲۶.۴k
- ۰۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط