(وقتی مریض شدی و اون می فهمه)
(وقتی مریض شدی و اون می فهمه)
.........
ویو ا.ت
دیروز رفته بودم حموم و با حوله جلوی کولر خوابیده بودم فکر کنم مریض شدم اصلا حالم خوب نی تق تق نق(مثلا صدای در) وای کیه این موقع شب رفتن درو باکنم
که دیدم... یونگیه
که یهو گفت:
یونگی:سلام بیبی
ا.ت :سلام چرا الان اومدی(بی حال که یهو ا.ت نزدیک بود بیفته و ینگی گرفتتش)
یونگی:دختر جت شده تب داری که ( و بردتت تو اتاق)
ادمین : ا.ت گذاشت روی تخت و خودش تو گوگل سرچ کرد که چجوری باید تبتو پایین بیاری
یونگی:بیا بریم حموم
ا.ت:چی؟!
یونگی: نه اشتباه منظورمو برداشت نکن اینجا گفته باید بری حموم
ا.ت : باشه خودم میرم
یونگی: نه منم میام میترسیم چیزیت شه
ا.ت: باشه
ادمین : رفتن توی حموم و یونگی لباسای ا.ت رو در آورد همه شو و چند دقیقه یونگی داشت و فقط به بدن لخت ا.ت نگاه میکردن که با حرف ا.ت به خودش اومد
ا.ت: به چی داری نگاه میکنی(پوزخند)
یونگی:هاااا ه..هیچی(که یهو شوگا آب سرد رو باز کرد)
ا.ت: وویی وای سرده (که یهو یونگی لباساش رو در آورد و ا.ت رو بغل کرد )
یونگی:ببخشید بیبی برای اینکه تبت پایین بیاد اینکارو کردم(و بعد چند دقیقه که ا.ت توی بغل شوگا بود شوگا آب گرم رو باز کرد)
ادمین : و بعد از چند مین شوگا از حموم اوند بیرو تا ا.ت راحت حموم کنه و بعد از چند مین ا.ت اومد بیرون ولی شوگا نبود رفت توی هال تا منتظر شوگا بمونه که روی کاناپه خوابش برد
......
ویو شوگا
از حموم اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم دارخونه شبانه روزی که برای ا.ت دارو بخرم ولی وقتی اومدم خونه دیدم اوت رو کاناپه با حوله خوابش برده و گفتم:
........
یونگی:خب دختر اینطوری مریض میشی دیگه
یونگی: ا.ت عشقم بلند شو
ا.ت:هاااا چیه چی شده
ا.ت:کجا بودی
یونگی:رفته بودم دارو بخرم بهتری
ا.ت:اوهوم
یونگی:پس برو لباساتو بپوش
ا.ت: اوکی
پایان
بچه ها ۲ تا فیک دیگه رو شب میزارم
.........
ویو ا.ت
دیروز رفته بودم حموم و با حوله جلوی کولر خوابیده بودم فکر کنم مریض شدم اصلا حالم خوب نی تق تق نق(مثلا صدای در) وای کیه این موقع شب رفتن درو باکنم
که دیدم... یونگیه
که یهو گفت:
یونگی:سلام بیبی
ا.ت :سلام چرا الان اومدی(بی حال که یهو ا.ت نزدیک بود بیفته و ینگی گرفتتش)
یونگی:دختر جت شده تب داری که ( و بردتت تو اتاق)
ادمین : ا.ت گذاشت روی تخت و خودش تو گوگل سرچ کرد که چجوری باید تبتو پایین بیاری
یونگی:بیا بریم حموم
ا.ت:چی؟!
یونگی: نه اشتباه منظورمو برداشت نکن اینجا گفته باید بری حموم
ا.ت : باشه خودم میرم
یونگی: نه منم میام میترسیم چیزیت شه
ا.ت: باشه
ادمین : رفتن توی حموم و یونگی لباسای ا.ت رو در آورد همه شو و چند دقیقه یونگی داشت و فقط به بدن لخت ا.ت نگاه میکردن که با حرف ا.ت به خودش اومد
ا.ت: به چی داری نگاه میکنی(پوزخند)
یونگی:هاااا ه..هیچی(که یهو شوگا آب سرد رو باز کرد)
ا.ت: وویی وای سرده (که یهو یونگی لباساش رو در آورد و ا.ت رو بغل کرد )
یونگی:ببخشید بیبی برای اینکه تبت پایین بیاد اینکارو کردم(و بعد چند دقیقه که ا.ت توی بغل شوگا بود شوگا آب گرم رو باز کرد)
ادمین : و بعد از چند مین شوگا از حموم اوند بیرو تا ا.ت راحت حموم کنه و بعد از چند مین ا.ت اومد بیرون ولی شوگا نبود رفت توی هال تا منتظر شوگا بمونه که روی کاناپه خوابش برد
......
ویو شوگا
از حموم اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم دارخونه شبانه روزی که برای ا.ت دارو بخرم ولی وقتی اومدم خونه دیدم اوت رو کاناپه با حوله خوابش برده و گفتم:
........
یونگی:خب دختر اینطوری مریض میشی دیگه
یونگی: ا.ت عشقم بلند شو
ا.ت:هاااا چیه چی شده
ا.ت:کجا بودی
یونگی:رفته بودم دارو بخرم بهتری
ا.ت:اوهوم
یونگی:پس برو لباساتو بپوش
ا.ت: اوکی
پایان
بچه ها ۲ تا فیک دیگه رو شب میزارم
۴.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.