چند پارتی¤
چند پارتی¤
پارت دهم
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم و سمت سرویس رفتم و کارای لازم رو انجام دادم رفتم جلوی آینه اتاقم و لباسام رو مرتب کردم؛ رفتم پیش مامانم دیدم داره ظرف میشوره.
+صبح بخیر مامان
÷صبح بخیر بیا کمکم کن اشپز خونه رو جمع کنم
+عیبابا،باش
رفتم کمک مامانم...
خدایی کمرم شکست آخه مادر اینهمه کار داری چرا به من میگی؟هعی ولش
حسابی گشنم شده بود پس رفتم میز صبحونه رو چیدم نشستیم سر صبحونه که به مامانم گفتم:
+امروز با لیا میرم خرید،اشکالی نداره؟
÷عا اشکال نداره فقط میرید مواظب خودتون باشیدا
+باشه حتما
صبحونه تموم شد ظرفارو جمع کردم و رفتم سمت حموم....بعد چندین دیقه از حموم در اومدم و حوله انداختم رو سرم و به لیا پیام دادم
+سلام لیا،خوبی؟
کی قراره بریم بیرون؟
بهش پیام دادم و رفتم سراغ کوکییییی
شمارش رو گرفتم و بهش زنگ زدم که جواب داد
_به به سلام به خانوم ا.ت بلخره به ماهم سر زدی
+عهههه نگو دیگه من سرم یکمی شلوغه خودت میدونی که امشب پرواز دارم و باید کارا رو انجام بدم
_هوم....حالا رو زبان کره ایت کار کردی؟
+معلومه،اولش بخاطر تو یاد گرفتم:)
_عیجان...مرسی عزیزم
+عی خدا...ولی از ذوق نمیدونم چیکار کنمممم
_هیچی وسایلاتو جمع کن بیا کره
+:|به نظرت میخوام چیکار کنم پس؟
_عام نمیدونم ولی بی صبرانه منتظرم ببینمت
+منم همینطور خیلی خوشحالم که میتونم دوست صمیمیم و ع... آره دیگه ببینم
_و ع.... بعدش چی؟
+هیچ من گفتم و؟نه نگفتم
_ولی من که از زبون تو میکشم بیرون
+عیبابا باشه دیگه فلن کاری نداری؟*خجالت
هوم نه فقط میخواستم صداتو بشنوم که دیگه خودت زنگ زدی
+عا پس چه کار خوبی کردم...خب دیگه خدافظ دوست دارم
_منم دوست دارم
گوشی رو قطع کردم و به ساعت نگاه کردم
واییییی دیرم میشههه ساعت ¹⁵:⁰⁰ شده بود ما قرار بود ¹⁵:⁴⁵ دیقه همو ببینیم رفتم سریع آماده شدم که یهو...
ادامه دارد...
خوب شده؟
تصمیم گرفتم ادامه بدم.
پارت دهم
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم و سمت سرویس رفتم و کارای لازم رو انجام دادم رفتم جلوی آینه اتاقم و لباسام رو مرتب کردم؛ رفتم پیش مامانم دیدم داره ظرف میشوره.
+صبح بخیر مامان
÷صبح بخیر بیا کمکم کن اشپز خونه رو جمع کنم
+عیبابا،باش
رفتم کمک مامانم...
خدایی کمرم شکست آخه مادر اینهمه کار داری چرا به من میگی؟هعی ولش
حسابی گشنم شده بود پس رفتم میز صبحونه رو چیدم نشستیم سر صبحونه که به مامانم گفتم:
+امروز با لیا میرم خرید،اشکالی نداره؟
÷عا اشکال نداره فقط میرید مواظب خودتون باشیدا
+باشه حتما
صبحونه تموم شد ظرفارو جمع کردم و رفتم سمت حموم....بعد چندین دیقه از حموم در اومدم و حوله انداختم رو سرم و به لیا پیام دادم
+سلام لیا،خوبی؟
کی قراره بریم بیرون؟
بهش پیام دادم و رفتم سراغ کوکییییی
شمارش رو گرفتم و بهش زنگ زدم که جواب داد
_به به سلام به خانوم ا.ت بلخره به ماهم سر زدی
+عهههه نگو دیگه من سرم یکمی شلوغه خودت میدونی که امشب پرواز دارم و باید کارا رو انجام بدم
_هوم....حالا رو زبان کره ایت کار کردی؟
+معلومه،اولش بخاطر تو یاد گرفتم:)
_عیجان...مرسی عزیزم
+عی خدا...ولی از ذوق نمیدونم چیکار کنمممم
_هیچی وسایلاتو جمع کن بیا کره
+:|به نظرت میخوام چیکار کنم پس؟
_عام نمیدونم ولی بی صبرانه منتظرم ببینمت
+منم همینطور خیلی خوشحالم که میتونم دوست صمیمیم و ع... آره دیگه ببینم
_و ع.... بعدش چی؟
+هیچ من گفتم و؟نه نگفتم
_ولی من که از زبون تو میکشم بیرون
+عیبابا باشه دیگه فلن کاری نداری؟*خجالت
هوم نه فقط میخواستم صداتو بشنوم که دیگه خودت زنگ زدی
+عا پس چه کار خوبی کردم...خب دیگه خدافظ دوست دارم
_منم دوست دارم
گوشی رو قطع کردم و به ساعت نگاه کردم
واییییی دیرم میشههه ساعت ¹⁵:⁰⁰ شده بود ما قرار بود ¹⁵:⁴⁵ دیقه همو ببینیم رفتم سریع آماده شدم که یهو...
ادامه دارد...
خوب شده؟
تصمیم گرفتم ادامه بدم.
۵.۶k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.