چند پارتی¤
چند پارتی¤
*پارت یازدهم*
که یهو گوشیم زنگ خورد لیا بود براش پیام نوشتم که دارم آماده میشم بعد سریع رفتم سراغ کارام............تقریبا همه ی کارا رو انجام داده بودم فقط مونده بود موهامو درست کنم موهامو سریع صاف کردم و دوتا گل سر بهش زدم انداختم یه طرفم و شالم رو انداختم دور گردنم و کلاه هودیمو انداختم سرم،سریع از خونه زدم بیرون و رفتم جایی که قرار بود لیا رو ببینم...بعد ¹⁰ مین رسیدم و دیدم داره بستنی میخوره😑....آروم آروم رفتم پشت سرش و محکم زدم پس کلش که جوری داد زد که همه نگامون کردن...
لیا:چته لامصب مگه ارث باباتو خوردم*بلند
+خفه بمیر همه دارن نگامون میکنن
لیا:عه تویی.....ای کصکش آشغال مگه نمیبینی دارم یه چی کوفت میکنم!
+آها به من پیام دادی ¹ ساعته منتظرم بعد داری عشق و حال میکنی؟خوش میگذره؟*عصبی
لیا:باشه بابا حالا توعم...مساوی شدیم ولی بستنیو کوفتم کردی
+خدارو شکر حقته،حالا اینارو ولش بریم خرید امشب میریم کرههههههههه*خر ذوق
لیا:وای ارهههههه پدصگ جونم*ذوق
+پیش به سوی....خریدددددددد*بلند و ذوق
لیا:آره آره فقط آروم خیلی جلب توجه میکنی
+عیبابا باش
رفتیم سمت پاساژ******اولش چنتا لوازم مراقبت پوستی و ماسک صورت گرفتم و لیا هم یه کیف کوچیک و خوشگل خرید بعد رفتیم سراغ همون مغازه ای که گفته بود....
وقتی وارد مغازه شدیم خواستم یه جیغ بلند بکشم که لیا محکم دستمو فشار داد دیدم اونم همینطوری ولی مودمون اینجوری بود که:خب ما یه خانم متشخصیم و قرار نیست داد بکشیم
شروع کردیم خرید کردن و پرو لباس های خیلی خیلییییی خشگلللللللللل
³⁰ دیقه...⁴⁵ دیقه...¹ ساعت...¹ ساعت و نیم و بلخره دوساعت شد و خرید ما تموم شد....
وای باید زودتر برسم خونه به مامانمم نشون بدممممم ولی یهو....
ادامه دارد...
وای که چه ادمین گشادی دارید...وایییییی
*پارت یازدهم*
که یهو گوشیم زنگ خورد لیا بود براش پیام نوشتم که دارم آماده میشم بعد سریع رفتم سراغ کارام............تقریبا همه ی کارا رو انجام داده بودم فقط مونده بود موهامو درست کنم موهامو سریع صاف کردم و دوتا گل سر بهش زدم انداختم یه طرفم و شالم رو انداختم دور گردنم و کلاه هودیمو انداختم سرم،سریع از خونه زدم بیرون و رفتم جایی که قرار بود لیا رو ببینم...بعد ¹⁰ مین رسیدم و دیدم داره بستنی میخوره😑....آروم آروم رفتم پشت سرش و محکم زدم پس کلش که جوری داد زد که همه نگامون کردن...
لیا:چته لامصب مگه ارث باباتو خوردم*بلند
+خفه بمیر همه دارن نگامون میکنن
لیا:عه تویی.....ای کصکش آشغال مگه نمیبینی دارم یه چی کوفت میکنم!
+آها به من پیام دادی ¹ ساعته منتظرم بعد داری عشق و حال میکنی؟خوش میگذره؟*عصبی
لیا:باشه بابا حالا توعم...مساوی شدیم ولی بستنیو کوفتم کردی
+خدارو شکر حقته،حالا اینارو ولش بریم خرید امشب میریم کرههههههههه*خر ذوق
لیا:وای ارهههههه پدصگ جونم*ذوق
+پیش به سوی....خریدددددددد*بلند و ذوق
لیا:آره آره فقط آروم خیلی جلب توجه میکنی
+عیبابا باش
رفتیم سمت پاساژ******اولش چنتا لوازم مراقبت پوستی و ماسک صورت گرفتم و لیا هم یه کیف کوچیک و خوشگل خرید بعد رفتیم سراغ همون مغازه ای که گفته بود....
وقتی وارد مغازه شدیم خواستم یه جیغ بلند بکشم که لیا محکم دستمو فشار داد دیدم اونم همینطوری ولی مودمون اینجوری بود که:خب ما یه خانم متشخصیم و قرار نیست داد بکشیم
شروع کردیم خرید کردن و پرو لباس های خیلی خیلییییی خشگلللللللللل
³⁰ دیقه...⁴⁵ دیقه...¹ ساعت...¹ ساعت و نیم و بلخره دوساعت شد و خرید ما تموم شد....
وای باید زودتر برسم خونه به مامانمم نشون بدممممم ولی یهو....
ادامه دارد...
وای که چه ادمین گشادی دارید...وایییییی
۴.۷k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.