رمان تاوان دروغ پارت دوازدهم
رمان تاوان دروغ #پارت_دوازدهم
واااای گوشیم کووووو؟؟؟؟ یهو داد زدم : شتتتتت . بهدخت عشقم نییییس !!!!
بعدخت با حالت مات و مبهوتی بهم نگا میکرد . شده بودم مث این دیوونه ها که دنبال یه چیز خیلی مهم میگردن . ( خب گوشیم برا خودم خیلیییی مهمه ) گف : چته ؟ عشقت کیه ؟ که در این لحظه مادر عزیز بهدخت وارد شد و من یجورایی خفه شدم . 😄 گفت : وا وا این کارا چیه ؟ دنبال چی میگردی ؟ با گریه گفتم : خالهههه گوشیم نیییس !!! که گفت : اون لامصب رو میز چیه ؟ و دیدم گوشه منه و کاملا خفه خون گرفتم و با یه لبخند ریلکس خاله رو به سمت بیرون اتاق فرستادم . ( کلا من خیلی ضایع میشم . مخصوصا تو این خانواده 😄 ) گوشیو ور داشتم و دیدم یا خداااا !! ۵ تا تماس از نیلو و ۵ تا از مهیار ۱۰ بارم مامان عزیزم و کلییی مسیج !!! اه میون این همه بدختی باز این عنه اسمش چی بود ؟ اها اشکان پیام داده .
_ زودتر جواب بدین ممنون میشم .
اصن تو ..... خوردی . ( باز هم بی ادب شد 😄 😅 ) بهدخت هنوز توی کپ بود که گفتم : بهی جوووون . بنظرت چی بگم بش ؟ که گفت : خفه ببینم . مگه نگفته بودم دیگه بهم نگو بهی ؟ این دفه میزنم دهنت داغون شه ها .
_ باش عقشمممم غلط کردم من . بگو حالا چکار کنم ؟
_ ببین یه برنامه ای دارم . تا شب حدود ۳ ۴ ساعت وقت داریم . یه زنگ بهش بزن بگو بیاد خونمون ببین چی میگه پسره .
_ایول هوشتو عشقهههه . به خودم رفتیا شیطون !!!!
ذهنم : دختره از خود راضی
_ ......
زنگ زدمبه شمارش یه دوتا بوق خورد که جواب داد :
_ الو بفرمایید؟
_ الو سلام .
_ سلام شما ؟
_ نازنین هستم .
یه صداهایی از اونور خط اومد حدس زدم به یکی خبر داد من زنگ زدم . _ اهان بله بفرمایید ؟ تصمیم گرفتید ؟
_ بله . اگه میشه لطف کنید به این ادرس که میفرستم بیاید . فقط قبل شب لطفا . چون من کار دارم .
_ بله حتما منتظرم . و سریع قطع کردم . ادرس خونه بهدخت اینارو براش فرستادم . بهدخت گفت : بزا بگم.بنیامینم بیاد لااقل یه پسر باهامون باشه .
_خودم میزنم عزیزم .
_الو سلام نازنین خانوم .
_ سلام . یه لطفی در حقمون میکنی ؟
_ هه بگو خانوم .
_ میشه تا قبل شب بیای اینجا ؟
_ چرا ؟
_ بیا بهت میگم .
_ ولی .... بهدخت گفت : گمشو بیا دیگه . بازم با دوستات رفتی خوش گذرونی پسره بیشور .
_ چشم چشم حتما میام .
نیم ساعت بعد زنگ اف اف خورد و اومد . قضیه رو براش گفتیم و اونم تصمیم گرفت باهامون همکاری کنه . ( انگار پلیسیم میخوایم شاهد باهامون همکاری کنه 😄 😅 )
واااای گوشیم کووووو؟؟؟؟ یهو داد زدم : شتتتتت . بهدخت عشقم نییییس !!!!
بعدخت با حالت مات و مبهوتی بهم نگا میکرد . شده بودم مث این دیوونه ها که دنبال یه چیز خیلی مهم میگردن . ( خب گوشیم برا خودم خیلیییی مهمه ) گف : چته ؟ عشقت کیه ؟ که در این لحظه مادر عزیز بهدخت وارد شد و من یجورایی خفه شدم . 😄 گفت : وا وا این کارا چیه ؟ دنبال چی میگردی ؟ با گریه گفتم : خالهههه گوشیم نیییس !!! که گفت : اون لامصب رو میز چیه ؟ و دیدم گوشه منه و کاملا خفه خون گرفتم و با یه لبخند ریلکس خاله رو به سمت بیرون اتاق فرستادم . ( کلا من خیلی ضایع میشم . مخصوصا تو این خانواده 😄 ) گوشیو ور داشتم و دیدم یا خداااا !! ۵ تا تماس از نیلو و ۵ تا از مهیار ۱۰ بارم مامان عزیزم و کلییی مسیج !!! اه میون این همه بدختی باز این عنه اسمش چی بود ؟ اها اشکان پیام داده .
_ زودتر جواب بدین ممنون میشم .
اصن تو ..... خوردی . ( باز هم بی ادب شد 😄 😅 ) بهدخت هنوز توی کپ بود که گفتم : بهی جوووون . بنظرت چی بگم بش ؟ که گفت : خفه ببینم . مگه نگفته بودم دیگه بهم نگو بهی ؟ این دفه میزنم دهنت داغون شه ها .
_ باش عقشمممم غلط کردم من . بگو حالا چکار کنم ؟
_ ببین یه برنامه ای دارم . تا شب حدود ۳ ۴ ساعت وقت داریم . یه زنگ بهش بزن بگو بیاد خونمون ببین چی میگه پسره .
_ایول هوشتو عشقهههه . به خودم رفتیا شیطون !!!!
ذهنم : دختره از خود راضی
_ ......
زنگ زدمبه شمارش یه دوتا بوق خورد که جواب داد :
_ الو بفرمایید؟
_ الو سلام .
_ سلام شما ؟
_ نازنین هستم .
یه صداهایی از اونور خط اومد حدس زدم به یکی خبر داد من زنگ زدم . _ اهان بله بفرمایید ؟ تصمیم گرفتید ؟
_ بله . اگه میشه لطف کنید به این ادرس که میفرستم بیاید . فقط قبل شب لطفا . چون من کار دارم .
_ بله حتما منتظرم . و سریع قطع کردم . ادرس خونه بهدخت اینارو براش فرستادم . بهدخت گفت : بزا بگم.بنیامینم بیاد لااقل یه پسر باهامون باشه .
_خودم میزنم عزیزم .
_الو سلام نازنین خانوم .
_ سلام . یه لطفی در حقمون میکنی ؟
_ هه بگو خانوم .
_ میشه تا قبل شب بیای اینجا ؟
_ چرا ؟
_ بیا بهت میگم .
_ ولی .... بهدخت گفت : گمشو بیا دیگه . بازم با دوستات رفتی خوش گذرونی پسره بیشور .
_ چشم چشم حتما میام .
نیم ساعت بعد زنگ اف اف خورد و اومد . قضیه رو براش گفتیم و اونم تصمیم گرفت باهامون همکاری کنه . ( انگار پلیسیم میخوایم شاهد باهامون همکاری کنه 😄 😅 )
۱۵۹.۲k
۰۱ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.