سلام علیکم دوستان شهدایی
سلام علیکم دوستان شهدایی
شهید دفاع مقدس و عکاس جبهه ها حمیدپورجبارهستم😊 ✋
مهمون شما در ویسگون هستم
ممنون که یادم کردیدوبه ویسگون دعوتم کردید✋
متولدتهران هستم ۱۳۴۰/۳/۱۰
پدرم اهل همدان و مادرم اهل سوهان طالقان سه برادرویک خواهربودیم
من فرزند دوم خانواده بودم😊
تحصیلات ابتدایی و راهنمایی وبعددیپلم خودم رودررشته علوم انسانی به پایان رسوندم
بسیاربااستعدادوخوش خط بودم وبه عکاسی علاقه زیادی داشتم
مهربون وخوش اخلاق بودم و علاقه زیادی به کمک به اشخاص نیازمند وبی بضاعت داشتم .درآغازنوجوانی ضمن آشنایی با معارف،اهل تهجدونمازشب بودم😊 .
در دوران انقلاب به همراه سایربچه های محل درمسجددرپخش اعلامیه و تظاهرات فعالیت زیادی داشته وبه مطالعات اسلامی علاقه زیادی داشتم.ومدتی هم در مدرسه علمیه مسجدلولاگرمشغول آموزش مقدماتی طلبگی بودم.
به نقل ازپدربزرگوارم:☺ ️
در اون دوران یک شب قبل ازسحرباصدای عجیبی از خواب بیدار شدم وچون حمیدوبرادرش در اتاق دیگه ای بودند با کنجکاوی علت صداروپی گیرمیشم و متوجه میشم که بچه هام در اتاق خودشون مشغول دعاوذکروالعفو هستندواین جاواقعابه حال بچه هام غبطه خوردم
بعداز مدتی در مکتب الصادق خیابان صبابالاترازمیدون انقلاب به کارعکاسی مشغول میشم وتواین مدت بعدازظهرهادرمغازه به پدرم کمک می کردم
سال ۱۳۵۷ به مدت یک هفته خبری ازم نمیشه .در زمان مراجعت باوضع نابسامان اون دوران حتی شب ها هم به منزل نمی رفتم وباماشین شخصی خودم مشغول کمک به مجروحان و حتی کفن ودفن شهدا میشم
درسال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه درآمدم بعدازطی دوره آموزش در پادگان امام حسین خدمت وازهنرعکاسی خودم به
خوبی استفاده کردم.
در منطقه مریوان کردستان مدتی با گروه های ضدانقلاب درگیر بودیم.
با شروع جنگ تحمیلی در گردان های سپاه به مناطق جنگی اعزام شدم
درسال ۱۳۶۰ باخواهریکی از همرزمان تبریزی خودم ازدواج می کنم که ثمره ازدواجم یک پس ۵ ساله ویک دختر ۱۸ ماهه بود.مدتها درلشگرمحمدرسول الله در عملیات های مختلف حضور داشتم.بچه هام که بزرگتر می شدندازم می خواستند که چون عیالواروخانواده دار هستم دیگه به جبهه و مناطق پرخطرتر نرم ولی می گفتم تازمانی که جنگ هست درمنطقه جنگی حضورخواهم داشت.
چندروز قبل از شهادت به دوستم گفته بودم که به من یقین شده که بزودی شهیدخواهم شد
نحوه شهادتم:😔
شب هنگام به همراه نیروهای اطلاعات و عملیات برای شناسایی داخل یکی از کانال های منطقه متوجه شدم ...... یکی از رزمندگان زخمی درخواست کمک کرد بین گروه اختلاف پیش اومد ........ با بچه های اطلاعات و عملیات رفتم شناسایی نیروهای عراقی منو دیدن برای لحظه ای شروع کردن به تیراندازی و هنگام درگیری با دشمن ترکش خمپاره به دوربینم می خوره .به سرعت دوربین دیگه ای رو آماده و شروع می کنم به عکس گرفتن که ترکش گلوله خمپاره به قلبم می خوره وبه شهادت می رسم
بعدازشهادتم پسرم خیلی بی تابی می کنه و بهانه که بابام رومی خوام😔 خانواده ام بهش میگن که پدرت رفته مسافرت ولی پسرم قانع نمیشه واین مسئله ادامه داره تااین که یک روزباخوش حالی😍 به مادرش میگه که بابااومدوبه من گفت که من پهلوی تو هستم 😊 و بعداز اون دیگه پسرم آروم میشه و دیگه بی تابی نمی کنه
سرانجام بعدازچندین سال مجاهدت وحضوردرجبهه درتاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۲۶ درمنطقه جنگی شلمچه آسمونی میشم
رفقا خوشحالم من رو به قرارعاشقی💌 دعوت کردید
نماز اول وقت یادتون نره📿
تامیتونین راه شهدارو🌹
یاعلی
💞 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞
و علی الخصوص شهید
💠 شهید حمیدپورجبار 💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج و شهادت ✨
شهید دفاع مقدس و عکاس جبهه ها حمیدپورجبارهستم😊 ✋
مهمون شما در ویسگون هستم
ممنون که یادم کردیدوبه ویسگون دعوتم کردید✋
متولدتهران هستم ۱۳۴۰/۳/۱۰
پدرم اهل همدان و مادرم اهل سوهان طالقان سه برادرویک خواهربودیم
من فرزند دوم خانواده بودم😊
تحصیلات ابتدایی و راهنمایی وبعددیپلم خودم رودررشته علوم انسانی به پایان رسوندم
بسیاربااستعدادوخوش خط بودم وبه عکاسی علاقه زیادی داشتم
مهربون وخوش اخلاق بودم و علاقه زیادی به کمک به اشخاص نیازمند وبی بضاعت داشتم .درآغازنوجوانی ضمن آشنایی با معارف،اهل تهجدونمازشب بودم😊 .
در دوران انقلاب به همراه سایربچه های محل درمسجددرپخش اعلامیه و تظاهرات فعالیت زیادی داشته وبه مطالعات اسلامی علاقه زیادی داشتم.ومدتی هم در مدرسه علمیه مسجدلولاگرمشغول آموزش مقدماتی طلبگی بودم.
به نقل ازپدربزرگوارم:☺ ️
در اون دوران یک شب قبل ازسحرباصدای عجیبی از خواب بیدار شدم وچون حمیدوبرادرش در اتاق دیگه ای بودند با کنجکاوی علت صداروپی گیرمیشم و متوجه میشم که بچه هام در اتاق خودشون مشغول دعاوذکروالعفو هستندواین جاواقعابه حال بچه هام غبطه خوردم
بعداز مدتی در مکتب الصادق خیابان صبابالاترازمیدون انقلاب به کارعکاسی مشغول میشم وتواین مدت بعدازظهرهادرمغازه به پدرم کمک می کردم
سال ۱۳۵۷ به مدت یک هفته خبری ازم نمیشه .در زمان مراجعت باوضع نابسامان اون دوران حتی شب ها هم به منزل نمی رفتم وباماشین شخصی خودم مشغول کمک به مجروحان و حتی کفن ودفن شهدا میشم
درسال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه درآمدم بعدازطی دوره آموزش در پادگان امام حسین خدمت وازهنرعکاسی خودم به
خوبی استفاده کردم.
در منطقه مریوان کردستان مدتی با گروه های ضدانقلاب درگیر بودیم.
با شروع جنگ تحمیلی در گردان های سپاه به مناطق جنگی اعزام شدم
درسال ۱۳۶۰ باخواهریکی از همرزمان تبریزی خودم ازدواج می کنم که ثمره ازدواجم یک پس ۵ ساله ویک دختر ۱۸ ماهه بود.مدتها درلشگرمحمدرسول الله در عملیات های مختلف حضور داشتم.بچه هام که بزرگتر می شدندازم می خواستند که چون عیالواروخانواده دار هستم دیگه به جبهه و مناطق پرخطرتر نرم ولی می گفتم تازمانی که جنگ هست درمنطقه جنگی حضورخواهم داشت.
چندروز قبل از شهادت به دوستم گفته بودم که به من یقین شده که بزودی شهیدخواهم شد
نحوه شهادتم:😔
شب هنگام به همراه نیروهای اطلاعات و عملیات برای شناسایی داخل یکی از کانال های منطقه متوجه شدم ...... یکی از رزمندگان زخمی درخواست کمک کرد بین گروه اختلاف پیش اومد ........ با بچه های اطلاعات و عملیات رفتم شناسایی نیروهای عراقی منو دیدن برای لحظه ای شروع کردن به تیراندازی و هنگام درگیری با دشمن ترکش خمپاره به دوربینم می خوره .به سرعت دوربین دیگه ای رو آماده و شروع می کنم به عکس گرفتن که ترکش گلوله خمپاره به قلبم می خوره وبه شهادت می رسم
بعدازشهادتم پسرم خیلی بی تابی می کنه و بهانه که بابام رومی خوام😔 خانواده ام بهش میگن که پدرت رفته مسافرت ولی پسرم قانع نمیشه واین مسئله ادامه داره تااین که یک روزباخوش حالی😍 به مادرش میگه که بابااومدوبه من گفت که من پهلوی تو هستم 😊 و بعداز اون دیگه پسرم آروم میشه و دیگه بی تابی نمی کنه
سرانجام بعدازچندین سال مجاهدت وحضوردرجبهه درتاریخ ۱۳۶۵/۱۱/۲۶ درمنطقه جنگی شلمچه آسمونی میشم
رفقا خوشحالم من رو به قرارعاشقی💌 دعوت کردید
نماز اول وقت یادتون نره📿
تامیتونین راه شهدارو🌹
یاعلی
💞 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞
و علی الخصوص شهید
💠 شهید حمیدپورجبار 💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج و شهادت ✨
۴.۶k
۱۳ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.