قورباغه توی کلاس ورجه ورجه میکرد

قورباغه توی کلاس وَرجهِ وُرجِه می‌کرد ...
آقای افتخاری گفت:
قاسم! ...
این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون ...
قاسم گفت: آقا اجازه ...؟
ما از قورباغه می‌ترسیم ...

آقای افتخاری گفت:
ساسان ...!
تو این قورباغه را بینداز بیرون ...
ساسان گفت:
آقا اجازه ... ؟
ما هم می‌ترسیم ...

آقای افتخاری گفت:
بچه ها ...!
کی از قورباغه نمی‌ترسد ...؟
من گفتم:
آقا اجازه ...؟
ما نمی‌ترسیم ...

آقای افتخاری گفت:
کیف و کتابت را بردار و گمشو از کلاس برو بیرون،
گمان می‌کنم که محمود مَرا لو داده باشد؛
و گرنه آقای افتخاری از کجا می‌دانست ,
که من قورباغه را به کلاس آوردم...؟!
دیدگاه ها (۴)

گوزن ها که از ابتداگوزن نبودندآدم هایی بودندکه از بی وفایی ک...

کی اندازه ی من تورو بلده ...؟کی میدونه وقتی سر درد داری چی آ...

من حلالت کرده ام چون توی قرآن خوانده امآیه " شراً یرَه " بد...

همینجور که چشماشو میمالید و خمیازه میکشید ,زیر لب غر میزد که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط