قورباغه توی کلاس ورجه ورجه میکرد
قورباغه توی کلاس وَرجهِ وُرجِه میکرد ...
آقای افتخاری گفت:
قاسم! ...
این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون ...
قاسم گفت: آقا اجازه ...؟
ما از قورباغه میترسیم ...
آقای افتخاری گفت:
ساسان ...!
تو این قورباغه را بینداز بیرون ...
ساسان گفت:
آقا اجازه ... ؟
ما هم میترسیم ...
آقای افتخاری گفت:
بچه ها ...!
کی از قورباغه نمیترسد ...؟
من گفتم:
آقا اجازه ...؟
ما نمیترسیم ...
آقای افتخاری گفت:
کیف و کتابت را بردار و گمشو از کلاس برو بیرون،
گمان میکنم که محمود مَرا لو داده باشد؛
و گرنه آقای افتخاری از کجا میدانست ,
که من قورباغه را به کلاس آوردم...؟!
آقای افتخاری گفت:
قاسم! ...
این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون ...
قاسم گفت: آقا اجازه ...؟
ما از قورباغه میترسیم ...
آقای افتخاری گفت:
ساسان ...!
تو این قورباغه را بینداز بیرون ...
ساسان گفت:
آقا اجازه ... ؟
ما هم میترسیم ...
آقای افتخاری گفت:
بچه ها ...!
کی از قورباغه نمیترسد ...؟
من گفتم:
آقا اجازه ...؟
ما نمیترسیم ...
آقای افتخاری گفت:
کیف و کتابت را بردار و گمشو از کلاس برو بیرون،
گمان میکنم که محمود مَرا لو داده باشد؛
و گرنه آقای افتخاری از کجا میدانست ,
که من قورباغه را به کلاس آوردم...؟!
- ۱.۳k
- ۲۱ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط