من رها بودم و آزاد زعشق تو به زنجیر شدم
من رها بودم و آزاد زعشق تو به زنجیر شدم
تشنه عشق تو بودم ز غمت سیر شدم!
آرزویم همه آن بود شوم پیر به پای تو ولی
بی وفا بودی و از دست تو من پیر شدم
چه به سر داشتم و عاقبت کار چه شد...
این نه تصمیم دلم بود که بازیچه تقدیر شدم
من نه بد چشمم و هیزم و نه هر چیز دگر
خیره بر مردم این شهر نگه میکنم و بنده تقصیر شدم
بعد تو هرکه مرا هرچه دلش خواست بگفت
چون به دمبال تو میگشتم و ناخواسته درگیر شدم
تشنه عشق تو بودم ز غمت سیر شدم!
آرزویم همه آن بود شوم پیر به پای تو ولی
بی وفا بودی و از دست تو من پیر شدم
چه به سر داشتم و عاقبت کار چه شد...
این نه تصمیم دلم بود که بازیچه تقدیر شدم
من نه بد چشمم و هیزم و نه هر چیز دگر
خیره بر مردم این شهر نگه میکنم و بنده تقصیر شدم
بعد تو هرکه مرا هرچه دلش خواست بگفت
چون به دمبال تو میگشتم و ناخواسته درگیر شدم
- ۹۷۹
- ۱۶ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط