💜내 마피아 남편 💜
💜내 마피아 남편 💜
PART:4
داشتم ظرفا رو جمع می کردم که یه هو کوک منو گذاشت رو کولش
ا.ت:کوک بزارم پایین
هی میزدم به کمرش ولی انگار نه انگار که محکم زد به مهره های کمرم خیلی دردم گرفت اینقدر که درد داشت به قطره اشک از چشمم آمد بیرون منو برد تو اتاق بعد پرتم کرد رو تخت بعد رفت رو قفل کردو........(اسمات)(بقیش با ذهن کثیف خودتون😐)
[پرش زمانی به ساعت ۶:۰۰صبح]
از زبان ا.ت:
خیلی خیلی خیلی درد داشتم اینقدر دردش زیاد بود که یه جیغ بلند کشیدم و سیاهی مطلق.
کوک بیدار شد و متوجه شد که ا.ت بیهوشه پس لباساشو پوشید و ا.ت رو برند استایل بلند کرد و تو ماشین گذاشت و با آخرین سرعت میروند که به بیمارستان سعول رسید
بعد کوک ا.ت رو بلند کرد و وارد بیمارستان شد
(بچه ها من تو این موارد زیاد خوب نیستم پس اگه بد شد ببخشید)
کوک:پرستار،لطفا کمک کنید
پ:بله از این طرف
ا.ت رو توی اتاقی گذاشتم که پرستار گفت ، گفت منتظر بمونم تا دکتر بیاد که دکتر وارد اتاق شد
د:خب آقای جعون توضیح بدید که چرا همسرتون اینطوری شده
کوک:(همچین رو توضیح داد)
د:اووه،پس که اینطور من میرم معاینش کنم
داشتم پشت سر دکتر میرفتم تو اتاق که گفت
د: ببخشید ولی شما باید بیرون منتظر بمونید
کوک:باشه
دکتر بعد نیم ساعت از اتاق بیرون آمد
د: ..........
ادامه دارد
ببخشید اگه بد شد 🥺🦋✨
شرطا:
لایک:۱۵
کامنت:همه باید بزارن مگرنه از پارت بعدیی خبری نیست
__________________😑_____
_____________😐_____
_________🙃_____
مایل به حمایت ✨💫
PART:4
داشتم ظرفا رو جمع می کردم که یه هو کوک منو گذاشت رو کولش
ا.ت:کوک بزارم پایین
هی میزدم به کمرش ولی انگار نه انگار که محکم زد به مهره های کمرم خیلی دردم گرفت اینقدر که درد داشت به قطره اشک از چشمم آمد بیرون منو برد تو اتاق بعد پرتم کرد رو تخت بعد رفت رو قفل کردو........(اسمات)(بقیش با ذهن کثیف خودتون😐)
[پرش زمانی به ساعت ۶:۰۰صبح]
از زبان ا.ت:
خیلی خیلی خیلی درد داشتم اینقدر دردش زیاد بود که یه جیغ بلند کشیدم و سیاهی مطلق.
کوک بیدار شد و متوجه شد که ا.ت بیهوشه پس لباساشو پوشید و ا.ت رو برند استایل بلند کرد و تو ماشین گذاشت و با آخرین سرعت میروند که به بیمارستان سعول رسید
بعد کوک ا.ت رو بلند کرد و وارد بیمارستان شد
(بچه ها من تو این موارد زیاد خوب نیستم پس اگه بد شد ببخشید)
کوک:پرستار،لطفا کمک کنید
پ:بله از این طرف
ا.ت رو توی اتاقی گذاشتم که پرستار گفت ، گفت منتظر بمونم تا دکتر بیاد که دکتر وارد اتاق شد
د:خب آقای جعون توضیح بدید که چرا همسرتون اینطوری شده
کوک:(همچین رو توضیح داد)
د:اووه،پس که اینطور من میرم معاینش کنم
داشتم پشت سر دکتر میرفتم تو اتاق که گفت
د: ببخشید ولی شما باید بیرون منتظر بمونید
کوک:باشه
دکتر بعد نیم ساعت از اتاق بیرون آمد
د: ..........
ادامه دارد
ببخشید اگه بد شد 🥺🦋✨
شرطا:
لایک:۱۵
کامنت:همه باید بزارن مگرنه از پارت بعدیی خبری نیست
__________________😑_____
_____________😐_____
_________🙃_____
مایل به حمایت ✨💫
۴.۶k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.