پدرخوانده:)
پدرخوانده:)
پارت ²³
ات ویو"
تا اونجا ۲۰ دقیقه ای راه بود ...
* رسیدن *
+ اووه چه ناناصه اینجا
_ اوهومم
" صندلی رو کشید عقب تا بشینی "
+ ع..عا مرسی
_ < لبخند >
" غذا رو آوردن "
+ چقدر زود آوردن
_ اره... من زودتر سفارش دادم
+ آها چرا هیچکس اینجا نیست؟! خالیه..
_ عاامم چون اینجا رو اجاره کردم..
+ اجاره؟! چرا؟!
_ فقط میخواستم تنها باشیم"
+ آها اوکی
کوک ویو
" نمیدونم استرس داشتم ... اگه نخواد با من باشه چی؟! حتی اگه دوست پسر داشته باشه چی؟! خب راستش امشب میخوام به ا.ت اعتراف کنم که بهش بگم تازه ۷ ماه دیگه ۱۸ سالش میشه "
* شرو کردن به خوردن غذا ها *
_ امم ات
+ بله؟
_ باید یه چیزی بهت بگم.. ولی هول نکن!
+ باشه چیه؟ * چنگال رو گذاشت روی میز *
_ امم خب من..
+ هوم؟؟
_ من...من
+ خوووب؟ بابا بگوو دیگهه
_ من..من دوستت دارم.. ازت خوشم اومده و ... دوست دارم تا ابد باهات زندگی کنم.. ات!!
+ امم خب... نمیدوتم الان باید چی بگم!
_ م..من ازت نمیخوام همین الان جواب بدی!
+ خوب الان بریم خونه؟ خیلی خستهم
_ آها باشه..
جاالب بودد؟ نبودد؟!
بعد از قرن ها پارت گذاشتم..
پارت ²³
ات ویو"
تا اونجا ۲۰ دقیقه ای راه بود ...
* رسیدن *
+ اووه چه ناناصه اینجا
_ اوهومم
" صندلی رو کشید عقب تا بشینی "
+ ع..عا مرسی
_ < لبخند >
" غذا رو آوردن "
+ چقدر زود آوردن
_ اره... من زودتر سفارش دادم
+ آها چرا هیچکس اینجا نیست؟! خالیه..
_ عاامم چون اینجا رو اجاره کردم..
+ اجاره؟! چرا؟!
_ فقط میخواستم تنها باشیم"
+ آها اوکی
کوک ویو
" نمیدونم استرس داشتم ... اگه نخواد با من باشه چی؟! حتی اگه دوست پسر داشته باشه چی؟! خب راستش امشب میخوام به ا.ت اعتراف کنم که بهش بگم تازه ۷ ماه دیگه ۱۸ سالش میشه "
* شرو کردن به خوردن غذا ها *
_ امم ات
+ بله؟
_ باید یه چیزی بهت بگم.. ولی هول نکن!
+ باشه چیه؟ * چنگال رو گذاشت روی میز *
_ امم خب من..
+ هوم؟؟
_ من...من
+ خوووب؟ بابا بگوو دیگهه
_ من..من دوستت دارم.. ازت خوشم اومده و ... دوست دارم تا ابد باهات زندگی کنم.. ات!!
+ امم خب... نمیدوتم الان باید چی بگم!
_ م..من ازت نمیخوام همین الان جواب بدی!
+ خوب الان بریم خونه؟ خیلی خستهم
_ آها باشه..
جاالب بودد؟ نبودد؟!
بعد از قرن ها پارت گذاشتم..
۴.۸k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.