همکاری با
همکاری با
@lee_yeji
p1
#استری_کیدز
ویو ا/ت
با خستگی تمام رمز در رو زدم و بعد از باز شدن در کفشای پاشنه بلندمو در اوردم و وارد پذیرایی شدم که دیدم لینو سرشو تکیه داده به پشتی مبل و چشماشو بسته فکر کردم خوابه و رفتم نزدیک و یکم روش خم شدم و بوسه ای به پیشونیش زدم خواستم به حالت اولیه ام برگردم که لینو کمرمو با یه دستش گرفت و کشید سمت خودش و بدنامونو فیکس هم کرد
ل...لینو عزیزم فکر کردم خوابی
لینو بدون توجه به حرفات سرشو فرو کرد توی گردنت و بو کرد
بوی قشنگ و بهشتی موهات با بوی الکل ترکیب شده بود که از سلول های گیرنده ی بینی لینو دور نموند و با چشمای خمار بهت خیره شد
_الکل خوردی؟
فقط یکم
_کیا اونجا بودن؟
سوهو، جونگین، هان، جونگ مون و...
خواستی ادامه بدی که لینو مانع شد
_با این لباس و آرایش؟
خب....
_میخوای منو روانی کنی؟
لینو عزیزم اونا دوستای منن و هیچ چشمی بهم ندارن
_منم نگفتم که بهت چشم دارن فقط نمیخوام چیزایی که مال من هستن رو بقیه ببینن
هوففف لینو (از روش بلند شدی و همینطور که میرفتی سمت اتاق خواب لب زدی:)
چیزایی که مال تو هستن قبلش مال منن و من تعیین میکنم که ببین یا که نه
_الان جدیی؟ با یادآوری حرفای چند ثانیه پیشت حتی خودتم توی شوک فرو رفتی چرا باید اینجوری جواب دوست پسرتو میدادی؟ نمیدونستم چی بگم... توی صورتش یک نا امیدی و عصبانیتی مشخص بود..
دوست داشتم از حقم دفاع کنم ولی دلم نمیومد اون جشماا رو به گریه بندازم....
بهترین تصمیمی که میتونستم اون موقع بگیرم ترک کردن صحنه بود.
بدون گفتن هیچ حرفی از پله ها بالا رفتم و خودمو به اتاق خواب رسوندم، درش رو قفل کردم و شروع کردم به دیالوگ ساختن توی سرم که وقتی آتیش ماجرا خوابید باید چجوری ازش معذرت خواهی کنم...
ویو لینو:
_ اهه بازم اینکارو انجام دادم!...چندین بار هم تکرار کردم... چرا نمی تونم بهش یکم آزادی بدم؟.. شاید واقعا مشکل از منه نه پوشش اون!
تاصبح توی طبقه ی پایین راه میفرت ... یک لحظه آروم نمیگرفت.. مغزش مشغول بود...
حالا شاید بپرسی مشغول چی؟
مشغول پیدا کردن و چیدن کلمات مناسب کنار هم برای یک عذر خواهی درستو حسابی.
.
.
.
.
با تابش نور شدیدی به صورتم، چشمهام رو باز کردم. نمیدونستم چی در انتظارمه .....
از پله ها که پایین اومدم با بادمجون های زیر چشم لینو مواجه شدم.... راستش رو بخوای یکم خنده دار بود.
ت..تو تا صبح نخوابیدی؟
@lee_yeji
p1
#استری_کیدز
ویو ا/ت
با خستگی تمام رمز در رو زدم و بعد از باز شدن در کفشای پاشنه بلندمو در اوردم و وارد پذیرایی شدم که دیدم لینو سرشو تکیه داده به پشتی مبل و چشماشو بسته فکر کردم خوابه و رفتم نزدیک و یکم روش خم شدم و بوسه ای به پیشونیش زدم خواستم به حالت اولیه ام برگردم که لینو کمرمو با یه دستش گرفت و کشید سمت خودش و بدنامونو فیکس هم کرد
ل...لینو عزیزم فکر کردم خوابی
لینو بدون توجه به حرفات سرشو فرو کرد توی گردنت و بو کرد
بوی قشنگ و بهشتی موهات با بوی الکل ترکیب شده بود که از سلول های گیرنده ی بینی لینو دور نموند و با چشمای خمار بهت خیره شد
_الکل خوردی؟
فقط یکم
_کیا اونجا بودن؟
سوهو، جونگین، هان، جونگ مون و...
خواستی ادامه بدی که لینو مانع شد
_با این لباس و آرایش؟
خب....
_میخوای منو روانی کنی؟
لینو عزیزم اونا دوستای منن و هیچ چشمی بهم ندارن
_منم نگفتم که بهت چشم دارن فقط نمیخوام چیزایی که مال من هستن رو بقیه ببینن
هوففف لینو (از روش بلند شدی و همینطور که میرفتی سمت اتاق خواب لب زدی:)
چیزایی که مال تو هستن قبلش مال منن و من تعیین میکنم که ببین یا که نه
_الان جدیی؟ با یادآوری حرفای چند ثانیه پیشت حتی خودتم توی شوک فرو رفتی چرا باید اینجوری جواب دوست پسرتو میدادی؟ نمیدونستم چی بگم... توی صورتش یک نا امیدی و عصبانیتی مشخص بود..
دوست داشتم از حقم دفاع کنم ولی دلم نمیومد اون جشماا رو به گریه بندازم....
بهترین تصمیمی که میتونستم اون موقع بگیرم ترک کردن صحنه بود.
بدون گفتن هیچ حرفی از پله ها بالا رفتم و خودمو به اتاق خواب رسوندم، درش رو قفل کردم و شروع کردم به دیالوگ ساختن توی سرم که وقتی آتیش ماجرا خوابید باید چجوری ازش معذرت خواهی کنم...
ویو لینو:
_ اهه بازم اینکارو انجام دادم!...چندین بار هم تکرار کردم... چرا نمی تونم بهش یکم آزادی بدم؟.. شاید واقعا مشکل از منه نه پوشش اون!
تاصبح توی طبقه ی پایین راه میفرت ... یک لحظه آروم نمیگرفت.. مغزش مشغول بود...
حالا شاید بپرسی مشغول چی؟
مشغول پیدا کردن و چیدن کلمات مناسب کنار هم برای یک عذر خواهی درستو حسابی.
.
.
.
.
با تابش نور شدیدی به صورتم، چشمهام رو باز کردم. نمیدونستم چی در انتظارمه .....
از پله ها که پایین اومدم با بادمجون های زیر چشم لینو مواجه شدم.... راستش رو بخوای یکم خنده دار بود.
ت..تو تا صبح نخوابیدی؟
- ۸.۹k
- ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط