کاش می شد لحظه ای پرواز کرد

کاش می شد لحظه ای پرواز کرد
حرفهای تازه را آغاز کرد
کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل دلی پیوند داشت
هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاشکی لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش آب ونان نداشت
کاش می شدناز را دزدید و برد
بوسه را با غنچه هایش چید و برد
کاش دیواری میان ما نبود
بلکه می شد آن طرف تر را سرود
کاش من هم یک قناری می شدم
درتب آواز جاری می شدم
با پرستوها غزل خوان می‌شدم
پشت هر آواز پنهان می‌شدم
بال در بال کبوتر می زدم
آن طرف‌ترها کمی سر می‌زدم
کاش همرنگ تبسم می‌شدم
در میان خنده‌ها گم می شدم
آی مردم من غریبستانی ام
امتداد لحظه ای بارانیم
شهر من آن سوتر از پروازهاست
در حریم آبی افسانه هاست
شهر من بوی تغزل می دهد
هرکه می آید به او گل می دهد
دشتهای سبز ، وسعت‌های ناب
نسترن، نسرین، شقایق، آفتاب
باز این اطراف حالم را گرفت
لحظه ی پرواز بالم را گرفت
می روم آن سو تو را پیدا کنم
در دل آیینه جایی وا کنم ...
"دکتر انوشه"
🌹 @Canalejtemai
دیدگاه ها (۱)

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر وب ت پرستی باز ...

الهی گرچه می دانی چه کردم نکردی ازدرت نومید و طردم ظَلَمّتُ ...

کاش می‌شد کمی قدم بزنیمرسم دیرینه را به هم بزنیمهمچو باران ص...

کاش می شد خنده را تدریس کرد کارگاه خوشدلی تاسیس کردکاش می ش...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط