اولین روز است که بی گهواره می گردی علی

اولین روز است که بی گهواره می گردی علی

یک شبه مادر برای خود شده مردی علی

آخرین باری که بستم بند این قنداق را

بر دلم افتاده دیگر بر نمی گردی علی

بیشتر شرمنده میسازی پدر را گریه کن

بس کن این لبخند اشکم را در آوردی علی

زانویت را جمع کردی بس مه پیچیدی به تیر

دست را جمع کردی بس که پر دردی علی

باز کن از ساقه ی این تیر انگشتان خود

نیست هم بازی تو بی چاره ام کردی علی

بی تعادل هستی و ماندم چگونه با سرت

حجم تیر حرمله را تاب آوردی علی

می زنی لبخند پیدا می شود سرهای تیر

عاقبت دندان شیری هم در آوردی علی

#علی_اصغر
#شش_ماهه
#تیر
#رباب
#کربلا
دیدگاه ها (۲)

چگونه خاک بریزم به روی زیبایتکه تو بخندی و من هم کنم تماشایت...

#یاعلی_اصغر

داغ از دست دادن عزیز خیلی سخته خیلی )":لطفا برای شادی روح ع...

سلام لطفا برای شفای یک بیماری که در کما است دعا کنید اللهم ص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط