گاز های سوزان 2
کلید رو میکنم تو در صدای جیر جیر در کل اتاقک کوچیک منو پر میکنه. این اتاقک خونه منه.
دیوار های سفید بی رنگ با ترک ها مبل و یه تلوزیون کوچک با گاز و یخچال برای آشپزی.
این اتاق سی متری یه اتاق خیلی کوچک هم دارد.
که فقط یک تخت توش جا شده. وسایلی که معلم بهمون داده بود رو می ار گوشه یخچال و میرم رو تخت دراز میکشم.
خاطرات مغزمو ول نمیکنن.
نه سال قبل...
من:بابا برای چی میخوای بری بمون و با من بازی کن.
مادر:کانجی باباتو اذیت نکن
پدر :هی کانجی بهت قول میدم برگشتم باهات بازی کنم
اون شب فقط جنازه پدر به دستمون رسید فقط من موندمو مادرم. آخه یه بچه 6 ساله با آرزو های قشنگ چه کاری از دستش بر میاد که برای مادرش انجام بده؟
ادامه دارد...
#داستان
#نویسندگی
دیوار های سفید بی رنگ با ترک ها مبل و یه تلوزیون کوچک با گاز و یخچال برای آشپزی.
این اتاق سی متری یه اتاق خیلی کوچک هم دارد.
که فقط یک تخت توش جا شده. وسایلی که معلم بهمون داده بود رو می ار گوشه یخچال و میرم رو تخت دراز میکشم.
خاطرات مغزمو ول نمیکنن.
نه سال قبل...
من:بابا برای چی میخوای بری بمون و با من بازی کن.
مادر:کانجی باباتو اذیت نکن
پدر :هی کانجی بهت قول میدم برگشتم باهات بازی کنم
اون شب فقط جنازه پدر به دستمون رسید فقط من موندمو مادرم. آخه یه بچه 6 ساله با آرزو های قشنگ چه کاری از دستش بر میاد که برای مادرش انجام بده؟
ادامه دارد...
#داستان
#نویسندگی
۳.۰k
۲۹ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.