وقتی مافیاعه و.......
وقتی مافیاعه و.......
هیونجین
پارت آخر
ویو هیونجین
نگرانا.ت شدم باید بهش بگم همین الان
گوشیو برداشتمو بهت زنگ میزنم
ا.ت:اون پسرای حر*ومی داشتن نزدیکم میشدن ترسیده بودم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره سریع برداشتمش و گفتم کمممممممک پسره اومد گوشیو ازم گرفت و قطع کرد
ویو هیونجین
نگران میشم پا میشم کرواتمو شل میکنم
از صدا هایی که میومد حتما باره راه افتادم سمت بار .. میرسم میام توو
ا.ت:اون پسرا پیشم بودنو داشتن اذیتم میکردن
هیونجین:نگاتون میکنم خون جلو چشامو گرفته بود عصبی شدم میام سمتتون دوتاشونو میزنم طوری کهکل صورتشون خونی بود
ا.ت:تو این مدت که هیونجین داشت اونارو میزد من شوکه شده بودم و ترسیده بودم(اخی🥺)
هیونجین:آشغالهای کثافتتت
بلندت میکنم میبرمت تو ماشین یا سرعت ۲۰۰تا میرونم (عصبی و خمار و نفس زدن)
عصبی نگات میکنم
ا.ت:خیلی بد جور ترسیده بودم با همون ترسم که میدونستم سر داد میزنه گفتم
هیونجین میشه آروم باشی(باحالت ترس و نگران)
هیونجین:ا.ت به نفعته ساکت باشی
چند بار دستمو به فرمون کوبیدم سیگارمو در آوردم روشنش میکنم یه پک عمیقی میزنم میدم بیرون
ا.ت:میخواستم بهش بگم سیگار نکش خوشم نمیاد ار وقتایی که سیگار میکشه
ولی ترسیدم
هیونجین:باد کردن رگهای دست و گردن از شدت عصبی بودن
من بهت گفتم بری بار؟هااااا؟(باداد)
ا.ت:نه ولی.......
هیونجین:ولی چیی؟
خیلی بدم میادمخالف کاری که میگم و انجام میدی(عصبی بودن)
ا.ت: توقع نداشتی که تورو وقتی پیش اون زنیکه دیدم برم خونه پشینم تا بیای
هیونجین:ارهههه (باداد)
میرسیم درماشینو باز میکنم پیاده میشم
درو محکم میبندم
ا.ت:از عصبی بودنت میترسیدم برای همین هیچی بهت نگفتم
هیونجین:نگای عصبیت میکنم
ا.ت:از ماشین پیاده شدمو رفتم سمتش هیون معذرت میخوام نباید اون کارو میکردم منو میبخشی
هیونجین:میبخشمت به شرطی که دیگه سوال درباره اون زنه نپرسی
ا.ت:باشه ولی حداقل بگو که باهاش چیکار داشتی
هیونجین:من با اون زنه هیچ نسبتی نداشتم فقد باید باهاش تسویه میکردم همین
ا.ت:بریم خونه
هیونجین:بریم
ویو خودم😅
هیونجین و ا.ت رفتن خونه و باهم......
ارع وبعد هیونجین مافیایی رو بخاطر ا.ت گذاشت کنار
پایان❤️🍇
هیونجین
پارت آخر
ویو هیونجین
نگرانا.ت شدم باید بهش بگم همین الان
گوشیو برداشتمو بهت زنگ میزنم
ا.ت:اون پسرای حر*ومی داشتن نزدیکم میشدن ترسیده بودم دیدم گوشیم داره زنگ میخوره سریع برداشتمش و گفتم کمممممممک پسره اومد گوشیو ازم گرفت و قطع کرد
ویو هیونجین
نگران میشم پا میشم کرواتمو شل میکنم
از صدا هایی که میومد حتما باره راه افتادم سمت بار .. میرسم میام توو
ا.ت:اون پسرا پیشم بودنو داشتن اذیتم میکردن
هیونجین:نگاتون میکنم خون جلو چشامو گرفته بود عصبی شدم میام سمتتون دوتاشونو میزنم طوری کهکل صورتشون خونی بود
ا.ت:تو این مدت که هیونجین داشت اونارو میزد من شوکه شده بودم و ترسیده بودم(اخی🥺)
هیونجین:آشغالهای کثافتتت
بلندت میکنم میبرمت تو ماشین یا سرعت ۲۰۰تا میرونم (عصبی و خمار و نفس زدن)
عصبی نگات میکنم
ا.ت:خیلی بد جور ترسیده بودم با همون ترسم که میدونستم سر داد میزنه گفتم
هیونجین میشه آروم باشی(باحالت ترس و نگران)
هیونجین:ا.ت به نفعته ساکت باشی
چند بار دستمو به فرمون کوبیدم سیگارمو در آوردم روشنش میکنم یه پک عمیقی میزنم میدم بیرون
ا.ت:میخواستم بهش بگم سیگار نکش خوشم نمیاد ار وقتایی که سیگار میکشه
ولی ترسیدم
هیونجین:باد کردن رگهای دست و گردن از شدت عصبی بودن
من بهت گفتم بری بار؟هااااا؟(باداد)
ا.ت:نه ولی.......
هیونجین:ولی چیی؟
خیلی بدم میادمخالف کاری که میگم و انجام میدی(عصبی بودن)
ا.ت: توقع نداشتی که تورو وقتی پیش اون زنیکه دیدم برم خونه پشینم تا بیای
هیونجین:ارهههه (باداد)
میرسیم درماشینو باز میکنم پیاده میشم
درو محکم میبندم
ا.ت:از عصبی بودنت میترسیدم برای همین هیچی بهت نگفتم
هیونجین:نگای عصبیت میکنم
ا.ت:از ماشین پیاده شدمو رفتم سمتش هیون معذرت میخوام نباید اون کارو میکردم منو میبخشی
هیونجین:میبخشمت به شرطی که دیگه سوال درباره اون زنه نپرسی
ا.ت:باشه ولی حداقل بگو که باهاش چیکار داشتی
هیونجین:من با اون زنه هیچ نسبتی نداشتم فقد باید باهاش تسویه میکردم همین
ا.ت:بریم خونه
هیونجین:بریم
ویو خودم😅
هیونجین و ا.ت رفتن خونه و باهم......
ارع وبعد هیونجین مافیایی رو بخاطر ا.ت گذاشت کنار
پایان❤️🍇
۵.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.