رمان
روح جدا شده: پارت۱۰
از زبان سونیک؛:
شکه شده بودم.... آخه چجوری مگه میشه!!!
دارک: وقتی شدو هنوز ساخته نشده بود تو رو ساختن اما تو به اندازه ای که میخواستن قوی نبودی! G.U.N تو رو انقدر اذیت کرد که تبدیل به یه خارپشت وحشی شدی! و تو رو گرفتن... میخواستن من رو از بدن تو جدا کنن اما جرالد روباتنیک نذاشت و تو رو آزاد کرد.
سونیک: من کسی رو هم کشتم؟!(نگران)
دارک: آره وقتی شدو به وجود اومد و با ماریا آشنا شد تو اون حادثه تو ماریا رو کشتی!... البته من کشتم!(نیشخند)
از این حرف دارک شکه شدم..... شاید به خاطر همینه شدو از من دوری میکنه!
اون لحظه خیلی عصبانی بودم! دلم میخواست دارک رو بکشم!.... اما این من نیستم خشم داره منو کنترل میکنه!.... آروم گرفتم.... اما هنوز ته دلم عصبانی بودم!
از زبان سونیک؛:
شکه شده بودم.... آخه چجوری مگه میشه!!!
دارک: وقتی شدو هنوز ساخته نشده بود تو رو ساختن اما تو به اندازه ای که میخواستن قوی نبودی! G.U.N تو رو انقدر اذیت کرد که تبدیل به یه خارپشت وحشی شدی! و تو رو گرفتن... میخواستن من رو از بدن تو جدا کنن اما جرالد روباتنیک نذاشت و تو رو آزاد کرد.
سونیک: من کسی رو هم کشتم؟!(نگران)
دارک: آره وقتی شدو به وجود اومد و با ماریا آشنا شد تو اون حادثه تو ماریا رو کشتی!... البته من کشتم!(نیشخند)
از این حرف دارک شکه شدم..... شاید به خاطر همینه شدو از من دوری میکنه!
اون لحظه خیلی عصبانی بودم! دلم میخواست دارک رو بکشم!.... اما این من نیستم خشم داره منو کنترل میکنه!.... آروم گرفتم.... اما هنوز ته دلم عصبانی بودم!
- ۱.۴k
- ۰۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط