...
من سکوتِ خويش را گم کرده ام.
لاجرم در اين هياهو گم شدم ،
من که خود افسانه ميپرداختم ،
عاقبت افسانه مردم شدم!
ای سکوت ای مادر فريادها
ساز جانم از تو پر آوازه بود.
تا در آغوشِ تو راهی داشتم ،
چون شرابِ کهنه شعرم تازه بود.
در پَناهت برگ و بار من شکفت ..
تو مرا بردی به شهر يادها
من نديدم خوشتر از جادوي تو
ای سکوت ای مادر فَريادها
گم شدم در اين هياهو گم شدم ،
تو کجايی تا بگيری دادِ من ؟
" گر سکوت خويش را ميداشتم ،
زندگی پر بود از فرياد من "
[ فریدن مشیری ]
لاجرم در اين هياهو گم شدم ،
من که خود افسانه ميپرداختم ،
عاقبت افسانه مردم شدم!
ای سکوت ای مادر فريادها
ساز جانم از تو پر آوازه بود.
تا در آغوشِ تو راهی داشتم ،
چون شرابِ کهنه شعرم تازه بود.
در پَناهت برگ و بار من شکفت ..
تو مرا بردی به شهر يادها
من نديدم خوشتر از جادوي تو
ای سکوت ای مادر فَريادها
گم شدم در اين هياهو گم شدم ،
تو کجايی تا بگيری دادِ من ؟
" گر سکوت خويش را ميداشتم ،
زندگی پر بود از فرياد من "
[ فریدن مشیری ]
۵.۹k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰